راهکار سوره روم برای خوشبخت شدن با همسران جان
مقدمه:
شاید مهمترین بخش از زندگی هر انسان، دورانی است که قرار است به عنوان همسر و مکمل یک انسان دیگر زندگی کند. ازدواج سرفصل جدیدی در مسیر حیات دنیوی هر شخص بوده و شاید بتوان گفت تحول آفرین ترین اتفاقی است که می تواند زندگی را از جنسی به جنسی کاملا متفاوت نسبت به قبل تبدیل نماید .
انسانها بدون اینکه اختیاری در ایجاد حس تمایل به زندگی مشترک داشته باشند، مقهور اراده پروردگار در برابر این نیاز فطری سر تعظیم فرود آورده و فارغ از نوع اعتقاد و رفتار و هر چیز دیگری ،به دنبال نیمه کامل کننده خود برای رسیدن به یگانگی خدایی خویشند.
این گونه است که دیگر دوران حاکمیت «من» به پایان رسیده و کلمه «ما» در تمام لحظات، فاعل همه افعال زندگی مشترک خواهد بود.
حال سوالی که مطرح می شود این است که چرا با وجود فوران بینظیر عاطفه و احساسات در ابتدای کار، معمولا دیده می شود که روابط عاشقانه بین زوجین پس از مدتی رو به افول نهاده و ماشین زندگی در سربالایی ها دچار بکس و باد گردیده و گاها حتی عقبگرد کرده و به فرجام سقوط نیز دچار می گردد؟
چه می شود که افسوس و حسرت جای عشق و لذت را می گیرد و طعم تلخ ناامیدی را جایگزین حلاوت عاشقی می کند؟
چرا در شهری مذهبی مانند قم باید در سال 97 از هر سه ازدواج یکی به طلاق ختم گردد؟
براستی راهکار خدایی که فرموده «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین» برای درمان این درد جانکاه چیست؟
برای دریافت تدبیر الهی در پاسخ دادن به این سوال با سیر هدایتی سوره مبارک روم همراه می شویم:
نگاهی کلی به محتوای سوره مبارک روم:
علامه طباطبایی هدف کلی از نزول این سوره را این گونه بیان می نمایند: «این سوره با وعده اى از خدا آغاز شده، و آن این است که: به زودى امپراطورى روم که در ایام نزول این سوره از امپراطورى ایران شکست خورد ،بعد از چند سال بر آن امپراطورى غلبه خواهد کرد و بعد از ذکر این وعده، منتقل می شود به وعدهگاه اکبر که قیامت و یوم الوعدش گویند، روزى که تمامى افراد و اقوام در آن روز به سوى خدا بازمی گردند، آن گاه به استدلال بر مساله معاد پرداخته، سپس کلام را به آیات ربوبیت معطوف می دارد و صفات خاصه خدا را برمی شمارد، و در آخر، سوره را با وعده نصرت به رسول گرامی اش ختم می کند، و در فرا رسیدن این وعده تاکید بلیغ نموده و می فرماید: فَاصبِْرْ إِنَّ وَعْدَ اللهَِّ حَقٌّ وَ لا یَسْتخَِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُُو ننَ پس معلوم شد که غرض سوره وعده دادن قطعى خدا به یارى دین است و اگر قبل از بیان این غرض، مساله وعده غلبه روم را در چند سال بعد ذکر کرد، براى این است که مؤمنین وقتى دیدند که وعده غلبه روم عملى شد، یقین کنند که وعده دیگر خدا نیز عملى خواهد شد، و نیز یقین کنند که وعده آمدن قیامت هم، مانند سایر وعده هایش عملى می شود، آرى عقل هر عاقلى حکم می کند که وقتى خداى تعالى دو تا از وعده هایش را عملى کرد سایر وعده هایش نیز عملى می شود، و باید از خطرهایى که وعده آن را می دهد بر حذر بود»[2].
در نگاه منسجم هدایتی این سوره به دو فصل کلی تقسیم می گردد که با دسته بندی های درون فصلی بدین شرح است:
فصل اول:
سیاق اول: آیه 1-19 )وعده تخلف ناپذیر خدا درباره قیامت و توجه به عاقبت مؤمنان و کافران به آن(
سیاق دوم: آیات 20-26 )بیان نشانه هایی از ربوبیت بی نقص خدا در راستای تبیین تخلف ناپذیر بودن تحقق وعده های الهی( فصل دوم:
سیاق سوم: آیات 27-39: استدلال به صفات فعلی خدا برای اثبات توحید و معاد
سیاق چهارم: آیات 40-47: استدلال به اسمای فعلی خدا بر بطلان شرکاء و نفی ربوبیت و الوهیت آنها و اثبات معاد
سیاق پنجم: آیات 48-53: استدلال بر افعال الهی بر اثبات اصول عقاید )توحید و معاد(
سیاق ششم: آیات 54-60: خاتمه احتجاجات بر معاد
اصول راهبردی و روان درمانی سوره مبارک روم در زمینه زندگی مشترک:
اصل تغییر نگاه [3])حرکت از ظواهر به سوی باطن(
در ابتدای سوره پس از اینکه داستانی در خور توجه از غلبه رومیان شکست خورده بر ایرانیان بیان می دارد، بلافاصله مخاطب را به ریشه این پیروزی منتقل می نماید: بسم الله الرحمن الرحیم
الم )1( غُلِبتَِ الرُّومُ) 2( فِِی أَدْنََى الأَْرْضِ وَهُمُ مِِّّن بَعْدِ غلََبهِمِْ سَیَغلِْبُونَ )3( فِِی بِضعِْ سِنیِنسِنِینَ لِلَّهِ الْأَمرُْ مِِن قَبْلُ ومَِِن بَعْدبَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفرَْحیَفْرَحُ الْمؤُْمِنُونَ) 4( بِنصَْرِ اللَّهِ ینَصرُُ مََن یَشََاء وَهُووَهُوَ ا لعَْزِیزُ الرَّحِیمُ )5(
یعنی اگر پیروزی در عالم اتفاق می افتد به یاری خداست نه فقط دلایل مادی و او هر که را بخواهد یاری خواهد کرد. در برابر ظالمان عزیز و نفوذناپذیر و در برابر مؤمنان رحیم و مهربان است.
وَعْدَ اللَّهِ لََا يُخْلِفُ اللَّهُ وعَْدَهُ ولََكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لََا يَعْلَ مُوَنَ )6(
آری وعده خدا تخلف ناپذیر است. پس چرا مردم در برخی موارد آن را نمی بینند و به صدق وعده هایش ایمان نمی آورند؟ چون بیشتر مردم نمی دانند [4]و علم الهی و نگاه الهی به مسائل زندگی ندارند.
اشاره به سطحی نگری اكثريت مردم: )درد(
(يَعْلَمُونَ ظَاهِرًًا مِّنَ الْحَيََاهِ الدُّنَْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلوُنَ )7
چرا مردم نمی دانند که اگر خدا وعده دهد حتما انجام خواهد داد؟ چون فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند [5]و از آخرت غافل هستند! بیشتر افرادی هم که با مشکلات و گرفتاری ها دست به گریبانند همین مردم عوام و ظاهر بین هستند که در ظاهر دنیا مانده اند و چشم دلشان توانایی دیدن ماورای ماده و افقی فراتر از زندگی کوتاه مدت دنیا را ندارد. این است که هرچه از خوشبختی تفسیرمی کنند و می خواهند و در تلاشند به آن برسند فقط و فقط در همین دنیا خلاصه می شود و بس! این افراد در پیشگاه خدا عالم حساب نشده و جاهلانی هستند که دنیا و آخرت با همین نام زندگی کرده و خواهند کرد. این مطلب ربطی به علم دنیایی ندارد. چه بسیار انسانهایی که آخرین سواد و مدرک علم دنیایی را دارند ولی کمترین بهره ای از علم الهی که منشا رفتار الهی است نبرده اند!
راه چاره چیست؟ چه کنیم که افق نگاهمان از چهاردیواری دنیایی که برای خود ساخته ایم فراتر رود؟ دعوت به تفكر برای درمان سطحی نگری: )درمان(
أَوَلَمْ يتََفَكَّرُُوا فِِی أَنفُسِهِمْ َمَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمََا بَيْنَهُمََا إِلََّّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسمًًَّّى وإَِنَّ كَثِيرًاً مِّنَ النَّاسِ بِلِقََاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ )8( آیا تفکر نمی کنند درباره خودشان؟
اگر آیاتی که خدا انسان را در آن به تفکر واداشته یا به عدم آن توبیخ کرده بخواهیم بررسی کنیم، ساعتها زمان می برد و این یعنی برای خدا یکی نیستند آنهایی که اهل تفکراند یا آنهایی که هیچ علاقه ای به استفاده از این قدرت الهی اعجازانگیز ندارند. دلیل سطحی نگری، عدم تفکر است؛ انسان که مبتلا به مرض ظاهر بینی شود دیگر از همه چیز فقط لایه رویین آن را می بیند، پس طبق دیده هایش برنامه ریزی کرده و طبق همانها هم زندگی خواهد کرد!
می فرماید: خدا خلق نکرد آنچه در آسمانها و زمین است مگر به حق!
مگر ما و همسرانمان جزء «ما خلق» خدا نیستیم؟ خودمان، زوج بودنمان و ازدواجمان همگی جزء ماخلق اللهی هست که جز به حق آفریده نشده است و ذره ای باطل در آن راه ندارد. در برابر حق، تنها رویکردی که مورد پذیرش است، تسلیم و اطاعت است که جز با صبر حاصل نمی شود.[6]
در این صورت چون حق فقط از آن خداست و ما فقط شأنمان تبعیت از حق است، پس به هیچ عنوان اجازه نداریم درباره حقی که خدا قرار داده اظهار نظر جاهلانه برپایه سطحی نگری دنیاگرایانه داشته باشیم. متاسفانه برخی افراد پس از ازدواج به محض دیدن سختی هایی که لازمه جهاد در راه خداست براحتی به خود اجازه می دهند بگویند: کاش ازدواج نکرده بودیم! شما هم یک وقت گول نخورید! بزرگترین اشتباه هر انسان ازدواج کردن است و… از این قبیل حرفهای کفرآمیزی که متاسفانه گوشمان با آنها بیش از حد آشناست!
در صورتی که ازدواج حق است [7]و اگر فردی مشکل دارد باید به دنبال درمان برود نه اینکه اصل قضیه را باطل دانسته و از آن اظهار پشیمانی و ندبه نماید.
نتیجه آنکه درمان سطحی نگری دنیاگرایانه که مادر تمامی بیماری های روانی و دردهای ناشی از آن است[8]، تفکر معادگرایانه بوده و اگر ما اهل فکر نشویم به هیچ موفقیتی نخواهیم رسید .باید باور کنیم که در ورای این دنیای زودگذر آخرتی هم وجود دارد که اصل زندگی ابدی آنجاست و این مقدمه موقتی به نسبت آن است که ارزش پیدا می کند.[9]
راهکار عملیاتی در جهت ثبت نام اولیه در زمره متفکران:
یکی از بزرگترین موانع تفکر، زیاد حرف زدن است که اگر بخواهیم به وادی تفکر ورود پیدا کنیم اولین شرطش حال سکوت است[10]. سکوت در محضر خدایی که عالمانه و حکیمانه همه چیز را به حق آفریده و جز بندگی در برابر این حق هیچ چیز نمی خواهد. فقط در صورت سکوت است که ذهن متمرکز شده و مجال تفکر می یابد.
آن وقت است که سرعت رسیدن بیشتر خواهد شد چرا که شأن بنده حرف نزدن در پیشگاه ارباب است .
وَأَجَلٍ مُّسمًًَّّى: عالَمِ به حق خلق شده ی خدا، سرآمدی دارد که اگر ما توجه به موقتی بودن آن در دنیا نداشته باشیم غفلتی موهوم آنچنان سراسر ذهنمان را فرا خواهد گرفت که پس از اندک زمانی به ناگاه چشم باز کرده و خود را در معرکه دیدار با پروردگار هستی خواهیم یافت!
اگر معنای موقتی و زودگذر بودن دنیا را بفهمیم خواهیم دید که فرصت نداریم برای بد زندگی کردن، ناراحت شدن، غصه خوردن و افسرده شدن! دقیقا همان چیزهایی که مانع رسیدن ما به توحید است و به خاطر همین خدا در کنار توحید، معوذتین نازل فرموده که از این شرور در امان بمانیم و راه به غفلت نرویم![11] اندکی تمرین:
باید تمرین کرد و اندکی به این زبان آلوده فرصت استراحت داد.
وقت نداریم! برای حتی یک گناه! برای حتی یک بار دل شکستن! و برای حتی یک جمله اضافه خلاف حق!
خدایا دستمان را بگیر…
وَإِنَّ کَثِیرًًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقََاء رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ: بیشتر مردم به ملاقات پروردگارشان کافر هستند. یعنی زندگیشان معادمحور نیست. تصویری که ابتدای سوره روم خدا برای ما می سازد و می خواهد با آن تغییر نگاه، که اولین پله درمان است، ایجاد کند این است که زندگی الهی بر پایه باور به معاد است و اگر جور دیگری به آن نگاه شود جز شکست و زمین خوردن چیز دیگری عاید انسان نمی گردد!
5 نکته زیبایی شناختی از ازدواج:
در راستای تغییر نگاه به زندگی خوب است ابتدا نگاهی از منظر زیبایی شناختی به ازدواج داشته باشیم. نکات بسیاری در این زمینه قابل طرح است که مهمترین آنها بدین شرح می باشد:
- 1. حرکت توحیدی )از خودخواهی با دگرخواهی و رسیدن به یگانگی از جنس خدای احد(
تا قبل از ازدواج آنچه حکمران تمامی ابعاد زندگی است «من» است. منیّّت هایی که اصلی ترین مانع رسیدن به توحید بوده و منشأ بسیاری از علاقه ها و خواسته های اومانیستی[12] زندگی دنیامحور. نکته جالب اینکه سنی که خدا برای ازدواج در نظر گرفته دهه دوم عمر انسان است[13]، یعنی خدا فرد ماندن را دیگر از این به بعد برای او نمی خواهد چون عاملی است برای افزایش فزاینده دردهای ناشی از خودخواهی های سرطان زا در مسیر عبودیت![14]
شاهد عینی این ماجرا علی رغم وجود آیات و روایات معتبر، این است که پسر و دختر تا قبل از به پایان رسیدن این دهۀ سرنوشت ساز که دوران اوج هیجانات عاطفی و جنسی است[15]، عاشق همان کسی می شوند که پدر و مادرهایشان بگویند. کافی است اسم ازدواج را جلویشان بیاورند تا دلشان غنج رود و
دست و پای والدین را غرق بوسه نمایند؛ اما وای از روزی که این اتفاق مبارک با جهالت های انسان
های نادان ظاهربین به تاخیر افتد! آن وقت نه تنها زین پس عاشق شدنی در کار نخواهد بود بلکه معشوقی نیز رونمایی نخواهد کرد! گرهی به کار می افتد که ده ها نفر انسان عاقل هم توفیق و توان باز کردن آن را براحتی پیدا نخواهند کرد.
پس می بینیم که چه اتفاق توحیدی بزرگی از طرف خدا با ازدواج رقم می خورد که «من» تبدیل به «ما» می شود. یگانگی که با ازدواج بین زن و مرد ایجاد می شود از جنس یگانگی خداست. خدایی که دوگانگی نمی پذیرد خواسته ما را شبیه خودش گرداند این است که اگر این یگانگی اتفاق نیفتد زندگی رو به رشد و کمال نخواهد بود.[16] من برای خودم جدا با علایق و خواسته های خودم زندگی کنم و او هم با دلبستگی های خودش و این وسط تنها هنری که داشته باشیم این باشد که دعوا نکنیم! این زندگی مصداق زندگی الهی نیست. در زندگی الهی، زن و مرد در یک حرکت توحیدی هر لحظه به سوی خدا و سعادت در حرکتند و هر لحظه طعم خوش این سبک از زندگی را با همه وجود حس می کنند.
- (رسیدن به جنس لذتهای عمیق الهی )ایجاد کننده نشاط درونی و ماندگار
دو نوع لذت وجود دارد: یک نوع لذت هایی است که شیطان زینت داده و از جنس خدا نیست. خدا ماندگار و پایدار و زنده است. [17]آن مدل لذتهای شیطانی اولین خاصیتش این است که زودگذر است [18]پس نشاط ناشی از آن نیز زودگذر است برعکس لذت های الهی که ماندگاری آن نشاط درونی پایدار به دنبال دارد .زندگی الهی سرشار از تقرب و رشد است و فسادی در آن نیست لذا راکد نیست و هر لحظه اش پیشرفت است. کاش انسانها حتی شده برای یک بار تفاوت این دو نوع لذت را بچشند تا دیگر آن مرواریدهای از جنس حقیقت را در مقابل کف روی آب، به بهایی اندک نفروشند. لذت الهی در سایه زندگی الهی مومنانه حاصل می شود و لاغیر. خدا برای ربوبیتش قانون گذاشته و هرگز از توحیدش کوتاه نمی آید. با شرک و کفر نمی توان به لذت رسید و حلاوتش چشید؛ هر که بنده شد آن وقت: « فَادْخُلِیِ فِِی عِبَادِِی وَادْخُلِِی جَنَّتِِی».[19]
- تکامل نیمه پازل دو تکه ای طراحی شده از طرف خدا )ارضای حس کمال طلبی([20]
یک پازل دو تکه ای وجود دارد که یک تکه اش زن است و تکه دیگرش همسرش. تکاملی در ازدواجقرار داده شده که به هیچ عنوان با چیز دیگری غیر از آن به دست نمی آید.[21] این است که کسی حق ندارد بگوید من نمی خواهم ازدواج کنم چون محدودم می کند و نمی توانم به چیزهایی که می خواهم برسم! چون موفقیت را خدا در ازدواج که باعث رشد و بزرگ شدن است قرار داده نه چیز دیگر مانند درس خواندن و پول درآوردن و…
- ارضای حس دوست داشتن و عشق ورزیدن )در جهت رسیدن به عشق خدا(
خدای عاشقی که خود از جنس محبت است، حب خیر را در وجود انسان شدید قرار داده [22]و راز رسیدن به خودش را خشیت[23] که همان خوف عاشقانه است بیان کرده و محبتی از جنس عشق خودش را در وجود همسران اشراب نموده تا بدانند که عشق چیست و چگونه باید عاشق شد.
- حس بقا و ادامه نسل )تربیت شدن بواسطه تربیت کردن(
تفاوت انسان با حیوان در ارضای غرایز فیزیولوژیکی که یکی از آنها بچه دار شدن می باشد [24]این است که انسان برای هر کارش بیان دارد [25]و با بهیمه الانعام که اعمالشان در ابهام است فرق می کند. حیوانات هم بچه می آورند و از آنها مراقبت می کنند اما به محض اینکه به اندازه ای می رسند که می توانند خودشان کارهایشان را انجام دهند پدر که هیچ، مادر هم دیگر آنها را نمی شناسد! آن وقت منِ انسان چقدر باید پست شوم که خدا در حقم
بفرماید: « لَهُمْ قلُوُبٌ لاَّ یَفْقهَوُنَ بهَِاَ وَلَهمُوَلَهُمْ أَعْیُنٌ لالاَّ یُبْصِروُنَ بِهَاَ وَلَهمُوَلَهُمْ آذاَنٌ لاَّ یَسْمَعُونیَسْمَعُونَ بِهََا أُوْلَـئکِأُوْلَـئِکَ کَالأنَعْامِ بَلْ همُهُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» [26]برای آنها قلب هایی است که نمی فهمند بوسیله آن و برای آنها چشم هایی است که نمی بینند با آن و برای آنها گوش هایی است که نمی شنوند با آن! آنها مانند چهارپایانند بلکه پست تر و گمراه تر آنها همان غافلانند .
نقطه فصل انسان و حیوان این است که انسان با تربیت کردن، تربیت می شود و با تولید نسل در مقام خویش سیر صعودی پیدا می کند که اگر این نشود، حیوانی بیش نیست.
- یگانگی فارغ از جنسیت: )يكی بودن اوليه(
وَمنِْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُُم مِِّّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذََا أَنتُُم بَشَرٌ تنَتَشرِوُنَ )20(
و از نشانه های خدا این است که شما را از خاک خلق کرد سپس شما بشری شدید که منتشر شدید.
اگر من قرار است در کنار همسری قرار بگیرم اصل ما یکی است. وقتی ماده اولیه دو چیز، یکی باشد لازم نیست به زور آنها را به هم چسبانید. لذا در آیه بعدی می فرماید:
- آرامش و عشق الهی، باطن زیبای رؤیای ازدواج: )يكی شدن ثانويه(
وَمنِْ آيَاتِهِ أنَأَنْ خَلَقخَلَقَ لَکُُم منِّْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًًا لِّتَسْکُنُُوا إِلیَْهََا وَجَعَلَ بَیْنَکُُم مَّوَدَّةً و رَحْمَةً إِ ننَّ فیِ ذَلكِذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَومْلِّقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ )21(
و از نشانه های او این است که برای شما خلق کرد از خودتان ازواجی را، یعنی تکامل شما را در زوج بودن قرار داده است نه در فرد بودن! چرا؟ چون لتسکنوا الیها، تا با آن به آرامش برسید. دقیقا همان چیزی که همه بشر به دنبال آن است ولی راه آن را نمی شناسد. مثل خداپرستی که انسان می داند باید خدایی را بپرستد اما در شناخت اوصاف او اشتباه می کند. اصل ازدواج فطری است اما انسانها در نگاهی که به آن باید داشته باشند اشتباه می کنند و آن وقت است که در مصداق گره ایجاد می شود! چون اصل هنوز مشکل دارد و توحیدی نشده است.
ما اگر می خواهیم ازدواجی داشته باشیم که در سایه آن به تکامل برسیم تنها راهش این است که نگاهمان به آن از جنس همان نگاهی شود که خدا به آن دارد. هدف از ازدواج از نگاه خدا، رسیدن به آرامشی است که لازمه رسیدن به تکامل است. خدا در سوره مبارک فجر انسان کامل را اینگونه مورد خطاب قرار می دهد که: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. ای نفس مطمئن یعنی ای کسی که اطمینان و آرامش ملکه نفست شده است، برگرد به سوی پروردگارت در حالیکه راضی هستی و او از تو راضی است .
اگر اندکی به دستور خدا برای تفکر در نشانه هایش عمل نماییم می بینیم که امکان ندارد کسی که به آرامش که تنها در صورت یاد خدا حاصل می شود [27]نرسیده باشد بتواند به مقام رضایت برسد!
آرامش و عشق الهی باطن زیبای رویای ازدواج هست که ما با آن یکی شدن ثانویه را تجربه می کنیم[28]. آن یکیبودن اولیه از خاک وقتی در کنار این یکی شدن ثانویه قرار می گیرد ما را به همسر به یگانگی الهی می رساند. به همین دلیل می فرماید از خودتان برای شما همسر آفریدم، که به یکی بودن و جان بودن همسر با خودمان توجه داشته باشیم. وقتی من یکی بدانم خودم را با همسرم، تقریبا ریشه همه مشکلات حل می شود. دقیقا مشکلات از جایی شروع می شود که ما دو تا می شویم و این حرکت توحیدی فراموش می شود! قرار است با ازدواج ما یکی شویم و با یکی شدنمان به توحید برسیم لذا وقتی دو تا موجود مستقل جدا از هم باشیم هرگز به توحید نخواهیم رسید. وقتی من برای خودم یک نوع گرایش و درخواست و حرف و عملکرد در زندگی داشته باشم و او هم برای خودش یک نوع حرف و گرایش و برنامه و درخواست داشته باشد، قاعدتا اولین نتیجه اش درگیری و دعواست! ولی وقتی یکی باشیم منفعت و ضررمان یکی می شود، و این نقطه ی زیبای جانِ هم شدن همسران است.
ما می خواهیم با همسرِجِان که نیمه ای از خودمان است به خدا برسیم؛ اگر این مطلب را بفهمیم دیگر مشکل
«مادرِ من و مادرِ تو» برای همیشه حل خواهد شد .
فلسفه زيبای ازدواج:
لتسکنوا الیها: فلسفه ازدواج از نگاه خدا رسیدن به آرامش است آن هم آرامشی حقیقی و ماندگار از جنس خودش! آرامشی که جز با ازدواج حاصل نمی گردد و مضطربان و دپرس های عالم که آرامش را در غیر این راه جستجو می کنند هرگز راه به جایی نخواهند برد.
نکته: «ها» در «الیها» به زوج بر می گردد و زوج جنسیت ندارد. علامه طباطبایی فرمودند: اضافه تاء تأنیث به زوج و استفاده لغت زوجه برای جنس ماده یک غلط غیرفصیح است. [29]شاهد قرآنی این مطلب آیه ای است که خدا به حضرت آدم علیه السلام می فرماید: «یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه»[30]. در نتیجه هدف از ازدواج رسیدن همسرانِ جان به آرامش، با حرکت توحیدی به سوی خداست.
اما جدا از این مطلب آنچه در ظاهر این لفظ غلبه دارد این است که مرد بوسیله یگانگی با زن به آرامش می رسد و این هم مفهوم غلطی نیست. چرا که در عمل هم می بینیم مردان نیاز بیشتری به بودن با همسر برای آرام شدن دارند تا زنان.
و جعل بینکم موده و رحمه: و قرار داد بین شما مودت و رحمت را
علامه طباطبایی )خدایش بیامرزاد( فرموده مودت بروز محبت است و رحمت، حس ترحمی است که انسانها نسبت به یک موجود نیازمند و عاجز پیدا می کنند.
و بد نیست که جهت تلألؤ بیشتر گوهر معنایی این واژه ها نظر آیت الله مکارم شیرازی را نیز به این تعریف اضافه نماییم که مودت محبت دو طرفه است ولی رحمت محبت یک طرفه و ایثارگرانه.
در مجموع می توان برآیند تمامی این مفاهیم را در واژه اعجاز انگیز عشق خلاصه کرد.
اما نکته مهم اینکه فاعل فعل «جعل» کیست؟ آیا ما خودمان عاشق می شویم؟ اگر بفهمیم عاشق شدنمان هم کار خداست آن وقت دیگر طلبکار محبت کردنمان نمی شویم! من عاشق شدم شرک است و خدا شریک نمی پذیرد .
روایت است که فرموده من شریک خوبی هستم و همه چیز را به شریکم واگذار می کنم. خدا نکند روزی برسد که خدا ما را به منیّّتمان واگذار کند. آن وقت است که چون پایه محبت شرک است به نتیجه دلخواه نخواهد رسید و دلشکستگی پشت دلشکستگی روح و روان افراد را از کار خواهد انداخت.
اگر مهر و محبتی که خدا در دلها می اندازد نباشد احدی تمایل به ازدواج پیدا نخواهد کرد [31]و این همان اکسیری است که خدا با آن دست و پای یک زن را بسته و از او برای ادامه زندگی با مردی که ظاهرا هیچ گونه شباهتی با او ندارد بله می گیرد. این همان مطلبی است که جز کسانی که اهل تفکر هستند آن را نمی فهمند!
گزینه هایی که ما برای ازدواج داریم چند گزینه محدود و برنامه ریزی شده از طرف خداست که ما هم علم و اختیاری نسبت به آن نداریم. ما تعیین نمی کنیم که چه خواستگاری بیاید یا چه خواستگاری نیاید! اینهایی که فکر می کنند ازدواجشان صرفا دست خودشان است و از روی بیچارگی یک لیست بلندبالا از خصوصیات یک انسان خلق نشده را در ضریح می اندازند و منتظر همان فقط می مانند، خواهند دید که همان مایه امتحانشان خواهد شد! [32][33]چنین افرادی مصداق همان اکثر الناسی هستند که جز ظاهری از این دنیا هیچ نمی دانند! وگرنه برایکسی که همه چیز به دست اوست توهماتشان را از خوشبختی نامه نمی کردند .
اگر می خواهیم در زمره این سهل اندیشان دنیانگر دنیاگرا نباشیم باید هر لحظه در پیشگاه پروردگارِ رحیم، پیشانی فخر به خاک مالیده و با تضرع و خفیه اظهار فقر کنیم که خدایا تو می دانی تکه پازل کامل کننده من کیست؛ که اگر دو تکه پازل به هم نخورند تا ابد مایه کامل شدن آن نخواهند شد، آن نیمه گمشدۀ جان را به وصال جانم برسان!
حال یک سوال: براستی چرا حال که ازدواج ما دست خداست، او که خود انسانها را آفریده و عالم ترین به خصوصیات آنها می باشد، شبیه ترین مرد و زن را قسمت هم نمی گرداند؟ شاید در این هم نشانه ای است از ربوبیت بی نقص و بی نظیرش، منتها نه برای همه، بلکه برای کسانی که علم دارند:
- 4. تفاوت ها، دلیلی برای امتحان شدن و بالا رفتن: )مردان مريخی و زنان ونوسی( 2
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأْرَْضِ واَخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِِی ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِميِنَ )22(
و از نشانه های او آفرینش آسمانها و زمین است و اختلاف زبانها و رنگهایتان، قطعا در آن نشانه هایی است برای آنها که جاهل نیستند!
باید به این حقیقت ایمان بیاوریم که تنها کسی که می تواند یگانگی بین دو موجود کاملا متفاوت که از دو سیاره مختلف آمده اند ایجاد کند فقط خداست که راز آن هم همان مودت و رحمتی است که پیشتر اشاره فرمود.
اما چرا؟ چرا تا این اندازه متفاوت؟
عالِمان می دانند که خدا همه چیز را در عالمَ، مایه امتحان بشر برای رسیدن به کمال قرار داده است[34]. اگر امتحان نباشد بالارفتنی نیست. اولین نتیجه منطقی که همه انسانها فارغ از اینکه دین دارند یا نه، آن را قبول دارند این است که اگر بخواهم به کلاس بالاتر و در نتیجه مدرک بالاتر و در نتیجه بهره مندی از اثرات و منافع بیشتر برسم باید در امتحانات هر پایه شرکت کرده و نمره قبولی بگیرم.
قرار نیست خاک بمانیم، قرار است به حیات خدا زنده شویم و راه رشد و کمال بپیماییم .
پس کسی حق ندارد بگوید: چرا خدا مرا امتحان می کند؟ یا چرا اینگونه امتحان می کند؟ مگر ما خودمان طراح سوالات پایان ترم خودمان هستیم که توقع داریم خدای خالق هستی، آنگونه که ما توهّّم زده ایم خوب است با ما رفتار کند؟ امتحانی که ما سوالش را بنویسیم که دیگر امتحان نیست!
طراح امتحان زندگی مشترک خداست[35] و اوست که می داند من که هستم و با چه کسی به خوشبختی دنیا و آخرت خواهم رسید.
آیا بهتر نیست برای یافتن پاسخ سوالات این امتحان دوست داشتنیِ سختِ گریزناپذیر، اندکی از لاک سطحی نگری بیرون آمده و فکر کنیم؟ مگر نفرمود این دنیا موقتی است؟ [36]به زودی ساعت امتحان به چشم بر هم زدنی [37]به پایان خواهد رسید! فرصت برای گریه کردن و غرزدن [38]نیست! نمی توانی بگویی من این امتحان را نمی خواهم و باید این جوری باشد و آن طوری نباشد!
عوض اتلاف عمرِ نازنینِ بی بازگشت در راه اعتراض به سوالات خدای عزیز حکیم، و تکرار جاهلانه اینکه «من نمی توانم و خوشبخت شدن با کسی که زبان و رنگش با من متفاوت است، ناشدنی یا خیلی سخت است!» باید گوش شنوا داشت و راز قبولی در امتحان و از بین بردن تلخی آن را از زبان خودش شنید و به حلاوت کلامش چشید:
« وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفالْخَوفْ وَالْجُوعِ ونَقَْصٍ منَِّ الأَمَواَلِ وَاَلأنفسُِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ »
آری رمز پیروزی در امتحانات الهی که یکی از آنها ازدواج با همسری مریخی است، صبر است و لاغیر. منتها با توجه به نوع همسرِِجان، نوع صبر نیز متفاوت می گردد. در برابر گروهی باید صبر بر طاعت داشت، در برابر بعضی صبر بر معصیت و مابقی صبر بر مصیبت. که ان شاءالله در ادامه مطالب به تفصیل در این باره سخن خواهیم گفت.
نکته: آنچه در تفاوت ها باید مدنظر باشد این است که تفاوت های جسمی و روحی مرد و زن قاعدتا موجبتفاوت در نوع وظایف می گردد. این مساله که عموما مورد غفلت واقع شده و منشأ بسیاری از مشکلات لاینحل زندگی مشترک است اگر رعایت نشود جز خسران عاقبتی برای زندگی مشترک نخواهد داشت .تز برابری زن و مرد که عده ای فمینیست نادان به قوانین الهی آن را مطرح کرده و با جدیت به خورد مردم نادان تر از خود دادند ،چون بدون توجه به تفاوت های ذاتی بین زن و مرد و بر پایه نظام «فیفتی فیفتی یا پنجاه پنجاه» [39]بنا شده، نه تنها منفعتی به حال زن و خوشبختی اش نخواهد داشت بلکه به دلیل بر هم زدن نظام متعادل آفرینش الهی، جسم و روح انسانها چه مرد و چه زن را به کام نابودی خواهد برد!
به عنوان مثال در نظام ولایی قرآن ،با توجه به آیه شریفه: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلََى النِّسََاء»)نساء/34( مردان سرپرستی مالی زندگی را بر عهده دارند، لذا وظیفه مرد است که از این لحاظ زندگی را تامین نماید .زن اگر میلیاردر هم باشد باز نفقه اش با مرد است .حال تصور کنید اگر زن که باید منشأ آرامش مردی باشد که خسته از کار و فعالیت به منزل آمده تا در آغوش همسرِِجانش اندکی بیاساید و انرژی مضاعف بگیرد، خود یکی از قطبِین نان آوری خانه محسوب گردد و خسته تر از مرد، با روح و روانی آزاردیده از تزاحمات انسانی بیرون از حریم منزل بخواهد به وظایف دیگر خود که شاید فرزندآوری و همسرنوازی است بپردازد! آیا چنین زندگی حتی با نگاه خوش بینانه در صورت هماهنگی بین زن و مرد، جز افسردگی و پیری زودرس زن عوایدی خواهد داشت؟
باید بپذیریم در عالمی که ذره ذره اش قانون دارد و هر عملی عکس العملی خواهد داشت[40]، خارج از وظیفه عمل کردن نتیجه اش چوب خوردن است! امکان ندارد از راهی که راه خدا نیست برویم و در آخر به وصالش برسیم .
باید بفهمیم که ما قانون گذار زندگی نیستیم و آن خالق حاکمی که ما را با این تفاوت ها خلق کرده بر پایه حساب و کتابی دقیق و منظم، وظایف متفاوتی هم برایمان وضع نموده و خلاف آن عمل کردن باعث همین گره هایی است که نام گرفتاری بر آن نهاده ایم و جز دست و پا زدن و غرق شدن بیشتر در آنها ره آوردی نیافته ایم. اگر تسلیم اوامر مولا نشده و زبان به «چََشم» در محضرش نگشائیم و فقط به انجام وظیفه خویش )نه دیگران(!
نیاندیشیم، روزی خواهد رسید که تجسم این زندگی ملال آور، چیزی جز خستگی و سرافکندگی در یک زندگی ابدی نخواهد بود![41]
وظیفه زن دخالت کردن در مدیریت مرد و انجام وظایف او نیست؛ تکه های پازل باید مکمل هم باشند نه مثل هم، وگرنه معمای آن را حل نخواهند کرد!
چرا باید برخی از خانمها از غصه مسائل مالی شبها خواب نداشته باشند؟! چرا نمی خواهند بپذیرند که مرد منبع قدرت است و زن منبع محبت. اگر ارکان قدرت مرد بلرزد، نمی تواند نیاز محبتی زن را برآورده نماید. این است که زن اگر مرد را از اریکه قدرتش به پایین بکشاند خودش کمبود محبت پیدا کرده و هر لحظه با قلبی سرشار از غصه و نارضایتی جز سوختن در زندگی خودساخته اش چاره ای نخواهد داشت!
وظیفه زن دخالت در مدیریت مرد و دست گدایی پیش این و آن بردن برای حل مشکلات مالی نیست بلکه همراهی عاشقانه و پشتیبانی معنوی همسری است که با هم، پیمان یکی شدن جانهایشان را بسته اند و حتما وظیفه بانوی عمارت خوشبختی، تدبر کردن در سوره فجری است که فرموده: امتحان پروردگار است که یک روز می دهد و یک روز می گیرد! [42]مگر من یگانه با همسرِِجان نبودم؟ پس تنگی رزق امتحان هر دوی ماست، لکن وظیفه او تلاش برای کسب روزی است و وظیفه من القای سکینه ای که لازمه قدرتمند شدن یک مرد است. اگر جاِنِ من آرامش نداشته باشد مریض می شود و دیگر توان برخاستن نخواهد داشت .باید به او بگویم که ما خدای مهربانی داریم[43] که از ما محافظت می کند و من راضی به رضای او هستم[44]، بیا با هم دست توسل دهیم و به آغوش کبریائیش پناهنده گردیم [45]که کسی است که چون وعده دهد هرگز تخلف نخواهد کرد.[46] 5. کسب فضل برای گوش های شنوا:
وَمِنْ آيَاتِهِ منََامُكُُم بِالليَّْلِ وَالنهَّاَرِ وَابْتِغَاؤُكُُم مِِّّن فَضْلِهِ إِنَّ فِیِ ذَلكَِ لَآيَاتٍ لِّقَومٍْ يَسمَْعُونَ )23(
و از نشانه های او خواب شب و روز و طلب کردن شما از فضلش است. قطعا در آن نشانه هایی است برایآنهایی که می شنوند!
تعبیری که خدا برای کسب روزی در فرهنگ قرآن آورده، کسب فضل است. معلوم می شود که روزی صرفا مال نیست بلکه فضلی است از جانب خدا که در برکت ها تجلی یافته و تمامی دارایی های مادی و معنوی زندگی مشترک را در بر می گیرد. در نتیجه همان طوری که کار و تلاش برای امرار معاش کسب فضل است تمام عواملی که به نوعی دخیل در رشد و بالندگی و رسیدن به کمال نقش دارند نیز کسب فضل هستند. به عنوان مثال نماز شب یکی از راهکارهای کسب فضل است که علاوه بر پشتیبانی معنوی همسرانِ جان، ابعاد مادی زندگی را نیز لباس برکت و عافیت می پوشاند.
حال روشن می شود این مطلبی نیست که هر کسی بشنود و عمل نماید، چون اگر منظور از قومی که می شنوند صرفا شنیدن مادی باشد که در این سطح، فرقی بین انسان و حیوان نیست! پس در یک نگاه منسجم از ابتدای سوره تا اینجا مخاطب این نشانه الهی، انسانهای ژرف نگرِ متفکرِ دانای دارای گوش شنوا هستند که قرآن در
وصفشان فرموده: « فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُُوا الْأَلْبَابِ »
)زمر/29و30(
کسب فضل شبانه: )تغییر نگاه به بحث تمکین با بررسی شباهت های نماز شب و یگانگی همسرانِ جان( یکی از مسائل چالشی و مشکلاتی که می تواند ضرر جبران ناپذیری به روابط بین همسران بزند و آنها را در طی طریق به سمت خدا زمین گیر نماید، نگاه ظاهری به ماهیت این رابطه است .آنهایی که صرفا به خاطر تامین نیاز غریزی و کسب لذت مادی پا به عرصه ازدواج می گذارند، پس از اتمام عسل ما ههِ عسلش، وقتی با واقعیت های امتحانی آن مواجه می گردند در شوک سوالات سختش متحیر و سرگردان شده و آه از نهادشان به آسمان می رود. می خواهیم به یاری خدا تحت درمان سوره روم قرار گرفته و بیاموزیم که چگونه تلخی شب امتحان را به حلاوت گرفتن نمره 20 و رفتن به پایه بالاتر کلاس بندگی تبدیل نماییم.
همه اسمش را می گذارند «نزدیکی»، ما اما به شکرانه نگاه توحیدی حاصل از همنشینی با این سوره نجات بخش، نام زیبای «یگانگی» بر آن می گذاریم؛ یگانگی از جنس یگانگی خدا .
شباهتهای زيبای بین نماز شب و يگانگی:
- هردو شب هنگام فقط برای خدا
چرا خدا فرموده نماز شب؟[47] چون اگر غیر، وارد خلوت من و خدا شوند یگانگی با خدا اتفاق نخواهد افتاد و این همان نهایت اخلاصی است که لازمه رسیدن به مقام محمود است .لذا افشای آن مساوی ابطال عمل بوده و شاید مصداق تبدیل حسنات به سیئات نیز باشد! هر دو این اعمال از سنخ اعمال خصوصی بین بنده و خداست که بازگو کردن آن افشای سرّ الهی است ولی متاسفانه اکثریت نادانِ قرآن نفهمیده ،به راحتی زبان به این خیانت باز نموده و مدام به گره های معرفتی خویش اضافه می نمایند .نه تنها نماز شب بلکه تمامی جزئیات و مسائل زندگی مشترک جزء اسرار الهی است، چون امتحان خداست. آن هم امتحانی منحصر به فرد فقط برای ما! مگر اینگونه نیست که اگر ما برگه امتحانی خود را به کسی نشان دهیم نتیجه اش اخراج از جلسه و مردودی در آن امتحان است؟ پس چگونه است که افراد، عوض خوب خواندن و فهمیدن دروسی که خدا کتابش را 1400 سال پیش در دسترس همگان قرار داده و تمامی جوابها را هم از پیش بیان نموده، به توهم دریافت پاسخ درست و قبولی در آزمون خوشبختی، دست توسل و تقلب به سوی غیر خدا دراز کرده و راه شرک را که جز بدبختی نیست بر می گزینند؟ این است که بیشتر افراد فقط دست و پا می زنند و پیشرفتی در زندگی مشترک احساس نمی کنند. اگر سرّ نگهدار نباشیم به توحید نمی رسیم و آنکه چشم دل به شرک کور نموده، دیدن روی ماه آرامش الهی را چگونه؟
- هر دو مبارزه با نفس و از خود بیرون آمدن
بزرگی را گفتند: پهلوان کیست؟ گفت کسی که بتواند نیمه شب پتوی یک کیلویی را بلند کند!
مبارزه با نفس یعنی قربانی کردن لذت های آشکار ولی سطحی و زودگذر دنیایی در پیشگاه لذت های پنهان ولی عمیق و ماندگار الهی برای بزرگ شدن و تعالی در محضر خدای متعالی. همانطور که نماز شب اولین شرط تحققش مبارزه با نفس اماره ای است که امر به خوابیدن می کند، یگانگی نیز برای زن به جهت وظیفه تسکین و تمکینش مبارزه با نفسی است که امر به خودخواهی می نماید. جهادگر این میدان جنگ، مصداق همان کسی است که خدا لایق بهشت آرامشش نموده است .« وأََمََّّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهََى النَّفَْسَ عَنِ الْهَوََى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیهِیَ
الْمَأْوََى »)نازعات/40و41( چقدر زیبا فرمود آنکه فرمود: «جهاد المرأه حسن التبعّّل» جهاد در راه خدا نیازمند بذل جان و مال است در طبق اخلاص که جز از مجاهد خشیت پیشه بر نمی آید! نیاز من به این کسب فضل عاشقانه بیشتر از نیاز همسرِجِان به یگانگی است و تمکین در برابر نیاز او در حقیقت تمکین در برابر خالق بی نیاز اوست.
اینجاست که رحمتی که خدا بین ازواج قرار داده به فریاد رسیده و روح محبت ایثارگرانه جایگزین نگاه خودخواهانه ظاهری دنیاگرایانه می گردد .صرف نگاه مادی جسمانی به این قضیه بدون توجه به تفاوت های بین مرد و زن عامل بسیاری از ناراحتی ها، دل شکستگی ها و امراض روانی است. هرگز یک زن نباید خود را در میزان نیازهای جنسی با یک مرد مقایسه نماید و اگر به دلیل سطحی نگری جاهلانه اش، همسرِِجانش را در این میدان مبارزه تنها رها کند، باید به او حق بدهد که برای جلوگیری از شکست و هلاکت، نیروی جدیدی را به یاری طلبیده و با او به یگانگی برسد!
- اوج عرفان و لذت الهی
اگر کسی می خواهد از لذتهای مادی عبور کرده و از نوع و جنس لذت های الهی که بر پایه معرفت ایجاد می شود بهره مند گردد، راهی جز کسب فضل شبانه نیست. چه از راه نماز شب و چه از راه یگانگی. چه خوش گفت آن شاعر زیباسخن که: «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند». البته شاید ایشان هم از شباهت های بین این دو خبر داشته که این گونه سروده است.
- عبادت ناب از نوع احسنُ عملا )سوره ملک/2(
بهترین اعمال چیست که خدای خالق مرگ و زندگی ما را به آن امتحان می کند؟ قطعا اگر بخواهیم یکی از اعمالی که مصداق بهترین عمل است نام ببریم، باید بگوییم نماز شب. چرا که سراسر نور است و حضور، و بوی اخلاص نابش مشام مؤمن را می نوازد و آرام جانش می گردد. یگانگی همسرانِ جان نیز به گفته روایات جزء با فضیلت ترین اعمال بوده و حتی جزء عمر انسان نیز محاسبه نمی گردد.
- بهره مندی از برکات فوق العاده مادی و معنوی )مانند سلامتی و آرامش و نشاط(
برکات معنوی که بیاید باعث برکات مادی نیز می شود؛ اما وقتی صرفا عمل در محدوده ماده باشد معلوم نیست برکات معنوی به دنبال داشته باشد. پس اصل معنویت عمل است، یعنی توجه هر لحظه به اینکه من دارم با خدا یگانه می شوم چون کاری را انجام می دهم که خدا از من خواسته است. این است که چون مصداق عینی یاد خدا و ایمان خالصانه می شود، باعث آرامش است [48]و دل آرام بودن مؤمن است که ریشه سلامتی جسم و نشاط جان اوست.
- زندگی عاقلانه معادمحور: )بودن يا نبودن تعقل؟(!
وَمِنْ آيَاتِهِ يُريِكُمُ الْبرَقَْ خَوْفًاً وطََمعًًَا ويَُنَزِّلُ مِنَ السمَََّاء مَاَء فَيُحْيِِی بِهِ الْأَرَْضَ بَعْدَ مَوْتِهََا إِنَّ فِیِ ذَلكَِ لَآيَاتٍ لِّقَومٍْ يَعْقِلوُنَ )24(
و از نشانه های او این است که نشان می دهد به شما رعد و برق را که مایه خوف و امید شماست و نازل می کند از آسمان آب را پس زنده می کند با آن زمین را بعد از مرگش، قطعا در آن نشانه هایی است برای کسانی که تعقل می کنند.
همانطور که خدا زمین مرده را به آب حیات زنده می کند می تواند دلهای مرده را نیز به وسیله تعقل در آیات الهی زنده گرداند. پس همیشه راه بازگشت به خدا که زندگی بدون او جز مردگی چیزی نیست، باز است. کجایند آنها که از عقل خود بهره جسته و برای کسب معرفت توحیدی برای زنده شدن گوش به آیه هایش بسپارند.
اما آن عاقلانی که مخاطب این آیه های زنده کننده هستند کیستند؟
عقل دو نوع است: عقل نظری و عقل عملی. در بین تعاریفی که در کتاب فلسفه اخلاق آیت الله مصباح یزدی دیده می شود، بزرگانی چون ابن سینا و ملاصدرا بر این باورند که: «عقل نظری، مطلقا کلیات را ادراک میکند چه کلیاتی که مربوط به اعمال و افعال اختیاری انسان است مانند حسن عدل و قبح ظلم و چه کلیات مربوط به نظر و واقعیات نفس الامری مانند خدا و صفات ذاتی الاهی. اما کار عقل عملی، اندیشه در امور جزیی است برای استفاده عملی از آن. مانند این که باید به این فقیر خاص کمک کرد. بنابراین انسان دو قوه دارد: یکی قوهای که مخصوص ادراک کلیات است )عقل نظری( و دیگری قوهای مربوط به جزییات عملی است )عقل عملی(». [49]
عقل عملی به وسیله عقل نظری راهنمایی میشود. عقل نظری میگوید: کار خوب بایستی انجام شود از زشتیها و بدیها بایستی دوری شود نزدیکترین راه برای رسیدن به مقصود بایستی گزیده شود. عقل عملی کار خوب را تشخیص میدهد رفتار زشت را میشناسد نزدیکترین راه هدف را شناسایی میکند. از این سخن دانسته شد ادراکات عقل نظری کلّیّ و کبروی میباشد ولی ادراکات عقل عملی جزئی و صغروی است و مصادیق را تشخیص میدهد.
دسته بندی روانشناختی همسرانِ جان نسبت به تعقل:
با توجه به تعریفی که از تعقل ارائه دادیم باید برای شناخت و انجام رفتار درست، اولا ببینیم خودمان در چه مرتبه ای از عقل و ادراک هستیم و سپس به مرتبه همسرِِجان پی ببریم تا بتوانیم صاحب عمل فعال بوده و در موضع انفعال نیز در برابر هر رفتار عکس العمل مناسب بروز دهیم .
نسبت به نوع و میزان تعقل، همسران جان به دو گروه کلی تقسیم می شوند:
گروه اول: دارای شعور و عقل نظری و عملی
رفتار شناسی: اهل گذشت و انفاق و احسان هستند و یادشان هم نمی آید کجا، چقدر و به چه کسی خوبی کرده اند، حنیف و حق گرا و اهل تواصی به حق و صبر هستند اول خود عمل نموده و دست دیگران را نیز در رسیدن به حق می گیرند، لذا انسانهایی متعادل و صبور بوده و حلم و قدرتشان را با توانایی در سکوت به رخ می کشند، چون خدایی که می پرستند مهربانند و جز با دشمنان خدا با کسی سر جنگ و ناسازگاری ندارند)خوبی در برابر بدی(، دارای شخصیتی فعال و تاثیرگذار بوده و مقتدرانه بر روی اصول و مبانی توحیدی خود ثابت قدم می مانند، دارای بیان در اعمال و اهل مراقبه و مبارزه با نفس و در نتیجه صاحب طمئنینه در اعتقاد و گفتار و کردار هستند.
)صورت ملکوتی: انسان([50]
گروه دوم: فاقد نسبی شعور و عقل عملی
اين گروه به نسبت نوع سبك رفتاری به سه درجه تقسیم می شوند هر چند می شود دسته بندی ريزتری نیز داشته باشیم لیکن به دلیل تلخیص مطلب به بیان همین سه درجه اکتفا می نمايیم:
درجه 1: دارای عقل نظری و علاقه مند به فهمیدن اند. عموما تحصیلکرده و صاحب نظر هستند لذا به خود اجازه می دهند که درباره همه چیز اظهار نظر نمایند. غرور کاذب و جهل مرکبشان باعث پایبندی و وسواس در انجام تعصبات جاهلی شان شده و شخصیتشان را به سمت ایراد گرفتن و گیردادن مداوم به دیگران سوق می دهد.
بیشتر اهل شعار محسوب می شوند تا شعور چون مهربانی مشروط دارند یعنی خوبی در برابر خوبی، پس گاهی گذشت و انفاق می کنند اما همیشه یادشان است که کجا در حق چه کسی چه خوبی کرده اند. چون زیاد حرف می زنند زیاد گرسنه می شوند و پرگویی و پرخوری به صفاتشان اضافه می نمایند. وقتی عصبانی می شوند داد می زنند و با این رفتار در صدد مجاب کردن طرف مقابل و خاموش نمودن او بر می آیند، پس مشخص است کهصبور محسوب نمی شوند؛ لذا کفرگویی در مشکلات دارند و همین باعث می شود که در طی مراتب توحید واخلاق توحیدی ناکام بمانند، بعضا مراقبه در سبک و سیاق بندگی اما مابقی لحظات زندگی تبعیت از نفسخصوصا در اکل و شرب و نیازهای فیزیولوژیکی در آنها دیده می شود .)چهره ملکوتی بر اساس نوع عملکرد:
ملَک یا نیمه حیوان(
درجه 2: عدم آگاهی مناسب و عدم علاقه به فهمیدن شاخصه شناخت این افراد است .بی تفاوتی نسبت به همه چیز چه خوب چه بد ،هرزه گویی و هرزه خوری، فحش دادن هنگام عصبانیت از جمله صفاتی است که در در نتیجه نداشتن عقل نظری در رفتارشان به خوبی هویداست. مهربانی شان در حد فطرت است. اگر خوبی از کسی دریافت کنند به همان اندازه پاسخ می دهند و اگر از کسی بدی ببینند زبان به نفرین و لعنت گشوده و سر تا پایش را به لجن می کشند )خوبی در برابر خوبی، بدی در برابر بدی(، اگر خوبی یا گذشت و انفاقی در حق کسی کنند همه جا بازگو می کنند و طلبکار هستند، به شدت ظاهربین و دنیاگرا، تابع هوای نفس و شهوت اند. هر جا دلشان رود همانجا هستند و هر چه دیو و دد دستور دهند خاضعانه سر تسلیم فرود می آورند![51] در نتیجه دیگر مجالی برای پایبندی به چارچوب های الهی نمی یابند. )چهره ملکوتی در صورت عدم آسیب به دیگران: حیوان اهلی( درجه 3: «بیمار عقلی» می تواند تیتر مناسبی برای این اشخاص باشد .فاقد کمترین انواع عقل و مقابله منفی در برابر فهمیدن ،رفتار سفیهانه، بی ادب و هنجار شکن، آسیب رساندن به خود و دیگران هنگام عصبانیت، نمک نشناس و طلبکار از همه، اهل کینه و انتقام )بدی در برابر خوبی(، بی عاطفه ،شکاک و بدبین ،اهل وسواس و افراط و اعتیاد ،دروغگو و حقه باز ،تبعیت افراطی از غرایز حیوانی خصوصیاتی است که در آنها با شدت و ضعف دیده شده و باعث می شود سخت ترین و دشوار ترین نوع امتحان را برای طرف مقابلشان رقم بزنند. )چهره ملکوتی: حیوان درنده و در صورت داشتن فعالانه تمام این خصوصیات: شیطان( )اولئک کالانعام بل هم اضلّ( عکس العمل مناسب برای خوشبخت شدن با همسرانِ جان:
پس از مبحث رفتارشناسی در بحث ارائه راهکار، سه کلید واژه کلی داریم که در جزئیات با توجه به اینکه همسرِِجان جزء کدام گروه است بروز متفاوت خواهد داشت:
- توسل: که راه رسیدن به توحید است و مبنای تمامی اعمالی که پله پرواز به سمت خدا هستند. منظور ما ازتوسل صرفا دعای زبانی نیست بلکه اصلش اعتقادی است و همان مفهوم پناهندگی در سوره مبارک فلق و ناساست که در صورت خالصانه بودنش تمامی شرور بیرونی و درونی را از انسان دفع می کند و نجات می دهد. اگرقرار است از جانب همسری که مصداق «ماخلق» خداست، شری به من برسد تنها راه در امان ماندن از آن ،پناهندگی به خالق اوست که به یک لحظه می تواند تمام سیاهی های عالم را به سپیدی مبدل سازد[52]. اگر پناهندگی و توسل نباشد دیگر نمی توان گفت: الخیرُ فی ما وقع! چون این فقط زبان حال مؤمنین دل آرامی[53] است که بر یاد خدا دائمند [54]و آویخته به ریسمان قدرت نفوذناپذیر او.[55]
ظهور بیرونی این اعتقاد و تمرین عملی برای نهادینه شدن توسل و طلب دائمی را در چند مهم خلاصه می کنیم:
اول: تلاوت متدبرانه معوذتین و چه بهتر چهارقل،[56] که یک پکیج کامل اعتقادی عملیاتی عاشقانه برای اتصال به خداست.
دوم: خواندن دعای توسل هر روز و طلب وسیله کردن به سوی خدا [57]با شفیعان حقیقی و آبرومند در پیشگاهش.
سوم: زندگی کردن [58]با صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها که سریع الاجابه است و اولین خاصیتش دور نمودن شیاطینی است که قسم خورده اند به دمیدن در گره ها و بازکردن علقه های محبت بین زوجین.
چهارم: عشق بازی با خدا و تذکر دادن مداوم به خود در اظهار فقر و عجز در برابر خدا و طلب او و استمرار در گفتن جملاتی چون: «خدایا من هیچم و فقط تو را دارم و در پناه تو هستم. تو را دارم چه غم دارم و از این قبیل…»
- شکر: شکر بر سه قسم است: اول قلبی که همان شناخت نعمت[59] و توجه به ولی نعمت[60] است ،دوم زبانی وسوم عملی. برای شکر زبانی فرموده اند: بهترین چیز این است که مدام بگویی «الحمدلله رب العالمین»[61]. زیادگفتن یک ذکر در صورت بودن معرفت که همان شکر قلبی است، در ایجاد انس بین سلولهای ما با حال شکربسیار مؤثر است .بر زبان جاری کردن مداوم «الحمدلله» به جای آه کشیدن و گفتن جملات مأیوس کننده نه تنها حال خودمان را تغییر می دهد بلکه در روحیه اهالی منزل نیز قطعا تاثیرگزار بوده و درمانی بر حس نارضایتی پنهان ته قلب که مادر همه بیماری هاست باشد.
عرفا [62] شکر عملی را با اعضا و جوارح میسر دانستهاند که به معنای به کار بردن نعمتهای الهی در جهت اطاعت خدا و عصیان نکردن به وسیله آنهاست، به طوری که شکر هر عضو باید متناسب با آن هدفی باشد که برای آن آفریده شده است. نیز از جنید نقل کردهاند: «شکر، نافرمانی نکردن خداست به وسیلۀ نعمتهایش».[63]
در آیاتی از قرآن، از جمله «فَاذْکُرُونِِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوُا لِِی وَلََا تَکْفُرُونِ»)بقره/152( یا «لِیَبلُوَنِِی أَأَشْکُ ررُ أمَأَمْ أَکْفُرُ»)نمل/40( شکر در برابر کفر آمده، زیرا از معانی کفر، پوشانیدن است و گویی کافر بر نعمتهای الهی پرده میکشد و مومن با شکر خود، از آنها پرده بر میدارد و به آنها اعتراف میکند. معنای اعتراف به نعمت نیز در کلمه شکر نهفته است و شکر، همراه با نوعی تعظیم، اعتراف و نیز یادآوری نعمت و اظهار آن است و ضد آن کفر به معنای نسیان و پوشاندن نعمت است.[64] شاید نهایت بی معرفتی نسبت به صاحب نعمت، فراموشی نعمت باشد که با شکر کردن مداومِ آکنده از یاد خدا می توانیم از آن دوری گزینیم.
شکر عملی در مورد همسری که قطعا مصداق نعمت خداست چون ابزاری است برای تکامل و رشد، بسته به اینکه جزء کدام گروه باشند متفاوت است که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.
- صبر: با توجه به روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله[65]، صبر را به سه نوع تقسیم می کنند: صبر بر طاعت ،صبر بر معصیت، صبر بر مصیبت. ما هم بر همین اساس به کشف بهترین نوع عکس العمل در برابر انواع همسرانِ جان خواهیم پرداخت:
گروه اول: توسل برای اتصال به خدا و عدم غفلت به خاطر مهربانی همسر، پشتوانه اعتقادی در خوشبختی با اوست و مصداقی است از شکر قلبی و زبانی .شکر عملی در مورد این نوع همسر، اول محبت است از جنس رحمت ایثارگرانه و خالصانه خودش؛ او هم با اینکه انسان کامل است، اما به محبت نیاز دارد چون محبت یکی از نیازهای اساسی هر انسانی است[66] مانند رفع نیازهای او در راه بندگی خدا؛ در بقیه امور اطاعت و همراهی از کسی که کامل است می تواند بهترین راهکار برای رسیدن به کمال و سعادت باشد. اما صبر بر طاعت عنوان خوبی برای صبر در برابر سختی های زندگی کردن با اینچنین همسری است. خوشا به حال زنی که بتواند مانند مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها مصداق «نعم العون علی طاعه الله» گردد.
درباره این نوع از صبر اگر بخواهیم مثال بزنیم می توانیم از صبر همسر علامه طباطبایی در برابر ایشان بگوییم، چون علامه برای همه شناخته شده هستند و می توانند نمونۀ همسری از گروه اول باشند. همسر ایشان بانو قمرالسادات مهدوی فرزند آیت الله حاج میرزا مهدی آقای تبریزی بود .دختر علامه در وصف او می گوید: «من شش ساله بودم که به قم آمدیم و مادرم با تلاش فراوان زندگی مرفه تبریز را کنار گذاشت و به زندگی سادهی در قم رضایت داد و هرگز نگذاشت پدرم از شرایط سخت زندگی چیزی بداند. در اتاقی که کرایه کرده بودیم در طرفی، پدرم برای طلاب تدریس می کرد و ما در پشت پرده زندگی می کردیم؛ ولی با تمام این مشکلات، زندگی بسیار شادی داشتیم و تمامی این ها مرهون فداکاری مادرم بود.پدرم هرگز برای توسعه جدی زندگی تلاش نکردند و تمام وقت خود را صرف تحصیل و تدریس می کردند. مادرم مشکلات را از پدرم پنهان می کرد و معتقد بود حتی یک ساعت اشتغال ذهن پدرم به مسائل زندگی، برای مادر گناه محسوب خواهد شد و تمامی مشکلات زندگی را از پدر پنهان می کردند تا ایشان با خیال آسوده به تحصیل و تدریس بپردازند.»[67]
در روزهایی که علامه طباطبایی در سوگ همسرشان محزون و متأثر بود و اشک فراوانی از دیدگانش بر گونه ها جاری می ساخت، یکی از شاگردان سبب این همه آشفتگی و ناراحتی علامه را از این بابت جویا شده بود،علامه پاسخ داده بود:
«مرگ حق است، همه باید بمیریم، من برای مرگ همسرم گریه نمی کنم، گریه من از صفا و کدبانوگری و محبت های خانم بود.
من زندگی پرفراز و نشیبی داشته ام. در نجف با سختی هایی مواجه می شدم، من از حوائج زندگی و چگونگی اداره آن بی اطلاع بودم، اداره زندگی به عهده خانم بود. در طول مدت زندگی ما، هیچ گاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمی کرد یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود.
در تمام دوران زندگی هیچ گاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی؟ یا چرا ترک کردی؟… من این همه محبت و صفا را چگونه می توانم فراموش کنم». [68]همچنین در جای دیگری چنین میگوید: «او هنگامی که من فکر میکردم و یا مینوشتم، با من حرف نمیزد تا رشتهی افکارم از هم گسسته نشود و برای این که خسته نشوم، رأس هر ساعت، دَرِ اطاقِ مرا باز میکرد و چای میگذاشت و سراغ کار خود میرفت».[69]
خانه کوچک اما پر از مهر و صفای علامه ما را به یاد این حدیث از پیامبرصلی الله علیه و آله می اندازد که میفرمایند: «هیچ جایی تنگ نیست برای دو کس که یکدیگر را دوست بدارند».[70]
در ظاهر زندگی کردن با چنین افرادی بسیار شیرین و دلکش می نماید اما باید دانست که انسان های کامل ابتلائات مخصوص به خود دارند که لازمۀ «جان» شدن با ایشان، صبری است از جنس خودشان، و متاسفانه تعدادشان آن قدر کم [71]است که بیشتر از این نیاز به اطاله کلام نیست.
گروه دوم:
درجه 1: اول توسل، چون منی وجود ندارد و اگر لحظه ای از خدا جدا شوم و فکر کنم خودم قرار است راهکار برای خوشبخت شدنم پیدا کنم اول سقوط و بدبختی است. پس اول توسل برای تذکر پیداکردن به منبع علم و هدایت و وجود لایزال ولی نعمت این نعمت و بعد شکر عملی که اول مصداقش محبت است منتهی نه از نوع مودتی که همسر دارد بلکه بالاتر از آن [72]که می شود رحمت. چون قرار است با همسرِِجان به مرحله انسان کاملبرسیم نه اینکه درجا بزنیم! تبعیت در نکات مثبت و عدم همراهی در نکات منفی می تواند ما را در رسیدن به این مهم یاری برساند. باید از ایده ها و تراوشات عقل نظری او در دانستن بهره جسته و دستش را در عملیاتی کردن آنها بگیریم؛ به این صورت که خود عمل کنیم و با عملمان متذکر خوبی هایی باشیم که می داند ولی در عملشان می ماند. پای لنگ عملش، نیازمند عصایی است از جنس همسری مهربان و عامل، نه ایرادگیر و طعنه زن! بدترین عکس العمل در برابر این نوع همسر ،اظهار تأسف و تذکر دادن های مکرر و به رخ کشیدن علمی است که در مرحله عمل ناکام مانده است! پس صبر نیز که مفهومی درآمیخته با شکر و رضایت است مصداق دیگری از محبت به این نوع همسر می باشد. چون اینها اهل علم و سواد محسوب می شوند می توان علاوه بر هدایت عملی، با ایشان گفتگوی منطقی داشت و به ایشان را به راه خدا رهنمون شد. اگر پذیرفتند که شکر بر حصول مقصود، اما در صورت عدم پذیرش، فقط سکوت و تاکتیک «و من یتق الله یجعل له مخرجا» به فریاد رسیده و به یاری خدا درهای بسته را می گشاید. مثلا ممکن است در ابتدا در برابر انجام حق مقاومت کند و حتی «نه» بگوید، اما بعد می بینیم که چون ما به خاطر خدا صبر کردیم و حسب الامرش، جدال را به جدال احسن [73]ختم نمودیم، خدا نظر همسرهمسرِ یکدندۀ جان را تغییر داده و بدون اینکه بفهمد از کجا خورده، عمل را به انجام می رساند.
نکته مهم این است که در این گفتمان منطقی فقط باید متذکر حرف خدا شویم نه حرف خودمان! به عنوان مثال بگوییم: «من امروز قرآن خواندم و دیدم که در این مورد نظر خدا این است و خیلی از آن خوشم آمد نظر تو چیست؟» نه اینکه بگوییم: «من می گویم باید این بشود و آن بشود و رفتار تو غلط است!».
کسی که در زندگی مشترک بگوید: «من درست فکر می کنم» یا «من این طوری می خواهم و مهم نیست تو نظرت چیست!» معلوم است که از فلسفه توحیدی ازدواج هیچ نفهمیده و جزء نادان ترین افراد است.
اینکه گفتیم عدم همراهی در نکات منفی منظور اظهار منیّتّ و عدم اطاعت از مرد نیست. چون مرد باید اطاعت بشود و اگر اطاعت نشود نمی تواند منبع قدرت و مدیر خوبی برای زندگی باشد، منتهی خط قرمزهای خدا جایی است که باید با گفتگوی منطقی و محبت، صیانت شده و با توسل و استمداد از خدای وسیله ساز، به سلامتی ازمانع ایجاد شده گذر نمود .
شاید اگر مردی که علاقه مند به فهمیدن است ،بداند که حجاب و عفاف مصداق نور خداست و نبودنش جز تاریکی هلاک کننده نتیجه ای ندارد[74]، دیگر از همسرش نخواهد که خود را برای غیر بیاراید و با نمایش دادن زیبایی هایی که متعلق به خداست و خدا از روی لطفش به امانت در اختیار او گذاشته است، فقط ظلمت روی ظلمت اضافه نموده و نام خود را جزء خائنین به امانات الهی ثبت می نماید ،در نوع رفتار و عملش تجدید نظر نماید.
همراهی و عدم همراهی در این میدان، آگاهانه و خدامحور است نه جاهلانه و انسان محور، آن طوری که برخی به ظاهر نظریه پردازان بر پایه نظام اومانیسمی غرب به مردم دیکته می کنند[75]! نظامی که در آن خبری از گذشت و صبر عاشقانه خدایی نیست و تزاحماتش جز دعوا و بگومگوهای کدورت زا فرجامی ندارد. اگر بپذیریم که در نظام رحمانی و حکیمانه خدا جایی برای دعواکردن نیست، بسیاری از مشکلات از بین رفته و زندگی مسیر همواری در راه رسیدن به کمال پیدا خواهد نمود.
شخصى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد:
همسرى دارم که به هنگام ورود به خانه به استقبالم مى آید و به هنگام خروج بدرقه ام می کند. هنگامى که مرا اندوهناک یافت در تسلیت من می گوید: اگردرباره رزق و روزى مى اندیشى غصه نخور که خدا ضامن روزى است و اگر در امور آخرت مى اندیشى خدا اندیشه و اهتمام تو را زیاد گرداند. پس رسول خدا فرمود:
خداى را در این جهان عمال و کارگزارانى است و این زن از عمال خدا می باشد، چنین همسرى نصف اجر یک شهید را خواهدداشت.[76]
درجه 2: توسل برای دریافت هدایت الهی و شکر عملی که محبت اولین مصداق شکر عملی در برابر این گروه است. منتهی در جزئیات باید با اتصال هر لحظه به خدا نیکوترین عمل را برگزید .پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرموده اند: بهترین زنان شما، زن هایى هستند که داراى محبت باشند.[77]
شاید بتوان گفت محبت زبانی در مقابل فردی که جز ظاهری از زندگی دنیا نمی داند نقش بسزایی در تنش زداییو حفظ آرامش داشته باشد .براستی اعجاز کلمه «عزیزم» را نباید نادیده گرفت و از اثراتش غافل شد! وقتی زن و شوهر با مهر و محبت به یکدیگر نگاه می کنند، خداوند نیز آنان را به دیده رحمت می نگرد[78]، چه برسد به اینکه کلام محبت آمیزی هم این وسط رد و بدل شود.
مهمترین کاری که می شود در کنار محبت به آن پرداخت، تلاش در جهت پرکردن خلاهاست. مسلما کاستی های چنین همسری زیاد است و جز با کوشش مجاهدانه نمی توان زندگی را به تعادل و آرامش رسانید. در زندگی مشترک با این گونه از همسران جان، بساط مبارزه با نفس پهن است و تنها کسانی به پیروزی در این میدان خواهند رسید که در پرتو سکینه نازل شده از ایمان به خدا، بر خود مسلط بوده و فقط به وظایف خود بیندیشند.
امام باقر علیه السلام فرمودند: جهاد زن آن است که در مقابل دشواری های زندگی همسرش صبر کند.[79] صبر بر این مدل از زندگی قاعدتا صبر بر معصیت است و راهکار رسیدن به آن سکوت! چرا که خدای خالقِ انسانهای نادان در وصف بندگان خالص خویش فرموده: «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» [80]هنگامی که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار می دهند سلام می گویند .«سلام» کنایه است از عمل سالم که یکی از مهمترین مصادیقش سکوت است. شاید سکوت به همراه یک لبخند [81]تنها جوابی باشد که در خور هرزه گویی های ممتد این همسرجان است.
درجه 3: بدیهی است که زندگی کردن با آرامش در کنار این همسر ،توسل جدی و همیشگی می طلبد، چرا که هر لحظه دیگران را با خود درگیر می کند! شکر عملی در مورد او می تواند با تلاش مضاعف در جهت ایجاد آرامش با از بین بردن عوامل منفی استرس زا بروز پیدا کند. محبتی که زن در برابر همسری غیر همجنس دارد به شدت بوی اخلاص می دهد چراکه توقع پاسخ نیست؛ پس از جنس رحمت خداست و صبری که اینجا اتفاق می افتد صبر بر مصیبتی است که هر که آن را تاب بیاورد، به بالاترین درجه کمال و قرب راه خواهد یافت .«و بشّّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون، اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون».[82] پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر زنی که در مقابل بد اخلاقى هاى شوهرش بردبارى کند خدا ثواب آسیه دختر«مزاحم» را به وى عطا خواهد کرد. [83]
در این مورد خاص یا انسان جزء گروه اول است و به مقام ما رأیت الا جمیلایی رسیده است و رضا به رضایخداست، یا نرسیده و او را یارای چنین صبری نیست و کارش گریه شب و روز است، که در این صورت گزینه طلاق نیز از طرف خدا برای او در نظر گرفته می شود. باید توجه داشت که تنها جایی که احیانا جای طلاق است اینجاست نه جای دیگر! مشکل امروز جامعه ما این است که چون تحت تاثیر تعالیم آموزه های انسان محور دنیاگرایانه قرار گرفته، به طلاق به عنوان اولین راه حل نگاه می کند نه آخرین راه! غافل است از اینکه پیامبر مهربانی )ص( فرموده اند: عرش از وقوع طلاق می لرزد. [84]نمی داند که خدا سوره ای به نام طلاق نیز نازل فرموده که بگوید چه کنیم که طلاق نگیریم! این انسان قرآن نفهمیده از کجا باید بداند که خدای اکرمش [85]او را نسبت به راه بازشدن تمام گره های زندگی مشترک راهنمایی نموده است؟ [86]
یکی از این راه ها همان تغییر نگاهی است که ابتدای این مقال به آن اشاره ای داشتیم. شاید اگر بدانیم که همه چیز در این دنیا امتحانی است از سوی خدا، دیگر برای خلاص شدن از آن دست و پا نمی زنیم. همسر نیز یکی از همین امتحاناتی است که اگر نباشد نه رشدی هست نه تقربی. فراموش نکنیم که هر چه امتحان سخت تر ،قبولی باارزش تر و پاداش و مزایای دریافتی بیشتر. [87]
نکته مهم اینجاست که اگر قرار است در این زندگی بمانیم، باید با آرامش بمانیم وگرنه به کمال ایمان که همان طمئنینه الهی است نخواهیم رسید؛ وگرنه اگر با ماندنمان در آخر، جز روحی افسرده و غمگین و جسمی مریض و خسته و سنگین توشه ای برای آخرت نداشته باشیم بهتر است اصلا ادامه اش ندهیم چون در آن صورت دیگر هیچ زیبایی در این ازدواج وجود ندارد که مورد پسند خدا باشد، پس بهتر است تمام شود.
به بخشی از مهجورترین آیات نجات بخش قرآن که کمتر کسی آن را تدبر کرده و به تذکر رسانده، گوش جان
می سپاریم: « وَلنََبْلُوَنَّكُمْ بشَِیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مَِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاِتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذََا أصََابتَهُُْم مُّصِيبٌَةٌ قَالُواْ إنََِّّا لِلّهِ وَإِنََّّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِِّّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ »[88]
و حتما شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کم شدن مال و جان و بهره ها امتحان می کنیم و بشارت بده صابران را ،همانانی که وقتی مصیبتی به آنها اصابت می کند می گویند ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم .
فقط آنها هستند که درود و رحمت پروردگارشان بر آنهاست و فقط آنان هدایت یافتگانند!
طبق این آیه هدایت منحصر در صبر است، آن هم صبر خالصانه خدایی نه تحملی که ساختن و سوختن باشد ،چرا که کسی که مورد درود و رحمت و هدایت خداست هرگز نمی سوزد.
نتیجه گیری:
ازدواج امری الهی است که از جانب پروردگار حکیم برای به تکامل رساندن انسان به عنوان امتحانی سرنوشت ساز برنامه ریزی شده است .قوانین الهی چون برپایه نظام احسن وضع گردیده اند، مجموعه ای از زیبایی های بی نظیر و لذت های ماندگار و آرامش پایدار به ارمغان می آورند. منتهی راه رسیدن به آرامش مورد نظر خدا فقط آن راهی است که خودش تعریف نموده است نه آنچه اکثریت نادان ظاهربین دنیاگرا توهم دارند! راز قبولی در تمامی ابتلائات الهی که شاید یکی از بزرگترینشان ازدواج است، فقط صبر است آن هم صبر جمیل خالصانه و عاشقانه الهی بر پایه ایمان به توحید و معاد. این است آن زندگی عاقلانه خدا محوری که نام دیگرش خوشبختی در دنیا و آخرت است.
فهرست منابع:
قرآن كريم
- پاینده، ابوالقاسم ،نهج الفصاحه، نشر انصاریان، قم ،1383
- چراغی، اسماعیل ،فمینیسم و نوع نگاه به خانواده، نشریه معرفت، شماره116، 1386
- حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، آل البيت، قم، 1407ق
- حسینی طهرانی، سید محمدحسین ،مهر تابان، انتشارات نور ملکوت قرآن، مشهد ،1425 ق، چاپ هفتم
- دفتر تحقیقات و برنامه ریزی درسی ،آشنايی با مکاتب و اصطلاحات عقیدتی و سیاسی، ناشر وزارت آموزش و پرورش، تهران ،1369
- سمپسون، جان، واینر ادموند ،فرهنگ انگلیسی آکسفورد، انتشارات دانشگاه آکسفورد، انگلستان ،1989 م
- شفیع آبادی، عبدالله، ناصری، غلامرضا ،نظريه های مشاوره و روان درمانی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران ،
1377
- شمس، مرادعلی ،سیری در سیره علمی و عملی علامه طباطبايی از نگاه فرزانگان، انتشارات اسوه، قم ،
1387
- شولتز، دوان پی ،نظريه های شخصیت، مترجم یحیی سید محمدی، نشر ویرایش، تهران ،1392
- صبوحی طسوجی، علی ،تدبر در سوره مبارکه نور، چاپخانه مشعر، قم ،1396
- صبوحی طسوجی، علی ،تدبر در قرآن کريم )سوره های انشقاق تا ناس(، چاپخانه مشعر، قم ،1394
- صدری، مهدی ،آيین دلبری، انتشارات عطر یاس، 1390، چاپ دوم
- طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ناشر: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى، ایران- قم، 1374 ه. ش، نوبت چاپ: 5
- طبرسی، حسن بن فضل ،مکارم الاخلاق، نشر شریف رضی، بیروت، بیتا
- عبدالقادر الجیلانی الحسنی ،الغنیه لطالبی الحق عزوجل، قاهره، 1427/2006
- عمادالدین الاموی ،حیاة القلوب، در حاشیۀ ابوطالب مکّیّ، قوت القلوب،ج2، بیروت، بیتا
- فراهیدی، خلیل بن احمد ،العین، ناشر موسسه دارالهجره، قم ،1409
- کاشانی، کمالالدین عبدالرزاق ،شرح منازل السائرين، ص210، چاپ بیدارفر، قم 1372/1413.
- کری، جرالد ،مشاوره و روان درمانی، مترجم یحیی سیدمحمدی، نشر ارسباران، تهران ،1393
- کلینی، محمدبن یعقوب ،الکافی، ناشر کتابفروشی اسلامیه، تهران ،1369
- گری، جان ،مردان مريخی و زنان ونوسی، مترجم سیدرضا نیازی، انتشارات راهیان سبز، مشهد ،1382
- مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، نوبت چاپ: دوم
- مستملی بخاری، اسماعیل ابن محمد عبدالله ، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن ،تهران، 1363.
- مصباح یزدی، محمدتقی ،فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی، چاپ و نشر بین الملل، تهران، 1381
- مقدسی، احمد ابن عبدالرحمن ابن قدامه، مرآت ،العشاق چاپ مرضیه سلیمانی، تهران 1380ش
- نقشبندی، احمد کمشخانوی ،جامع الاصول فیالاولیاء الطرق الصوفیه، ج2، ص237، چاپ ادیب نصرالله، بیروت ،1997
[1] دکتری رشته علوم قرآن و حدیث
[2] ترجمه المیزان، ج16، ص230
[3] ر.ک: نظریه بک، مبحث اصلاح شناختی، نظریه مشاوره و روان درمانی، نوشته جرالد کری، ص427
[4] ر.ک: ویژگی های افراد خودشکوفا، نظریه های شخصیت نوشته شولتز، ص405
[5] نظریه سازه های شخصی ،همان، ص461
[6] إِلََّّا الَّذِينَ آمَنُُوا وَعَمِلُُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْْا بِالصَّبْرِ )عصر/3(
[7] آیه 32 سوره مبارک نور
[8] ر.ک: مبحث تحریف های شناختی بک، نظریه های روان درمانی، نوشته کری، ص 425
[9] ر.ک: مبحث فراانگیزش، نظریه های شخصیت، شولتز، ص400
[10] ر.ک: ویژگی های افراد خودشکوفا ،همان، ص403
[11] صبوحی طسوجی علی، تدبر در قرآن کریم، ج 6، تدبر در سوره فلق و ناس
[12] اومانیسم: این مکتب انسان را محور ارزشها قرار می دهد یعنی اصالت به اراده و خواست او داده می شود. در این نظریه همه چیز از انسان شروع شده و به انسان نیز ختم می شود و هیچ حقیقتی برتر از انسان وجود ندارد بنابراین اومانیسم در مقابل مکتب دین که بر اساس خدا محوری می باشد قرار گرفته است . )آشنایی با مکاتب و اصطلاحات عقیدتی و سیاسی، ص3(
[13] وسایل الشیعه، ج 1، ص 30
[14] ر.ک: نظریه اریکسون ،مبحث صمیمیت در برابر انزوا ، نظریه های شخصیت نوشته شولتز، ص280
[15] : نظریه فروید، مبحث مرحله تناسلی، همان ،ص103
[16] ر.ک: نظریه اریکسون، مبحث صمیمیت در برابر انزوا ، نظریه های شخصیت، ص280
[17] اللّهُ لاَ إلَإِلَـهَـهَ إإِلاَّلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقیَُّومُ )بقره/255(
[18] ر.ک: نظریه هورنای، مبحث در جستجوی محبت، نظریه های شخصیت، ص234
[19] فجر/29 و30
[20] نظریه اریکسون، مبحث صمیمیت در برابر انزوا، نظریه های شخصیت، ص280
[21] در مورد انسان کامل شاید این مطلب صحیح نباشد.
[22] وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ )عادیات/8(
[23] رَّضرَّضِیَیَ اللَّهُ عنَهُْمْ وَرَضُُوا عَنْهُ ذلَذَلِکَکَ لمَلِمَنْنْ خَشیََخشِیَ رَبَّهُ )بینه/8(
[24] نظریه اریکسون، مبحث نیازِ به زایندگی، نظریه های شخصیت نوشته شولتز، ص299
[25] الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ) الرحمن/1-4(
[26] اعراف/179
[27] الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله لا بذکر الله تطمئن القلوب) 28/رعد(
[28] نظریه شخصیت اریکسون ،نظریه های شخصیت ،شولتز، ص281
[29] ترجمه المیزان ذیل همین آیه.
[30] بقره/35
[31] جالب است که «مزلو» نظریه پرداز آمریکایی در مبحث نیازهای تعلق پذیری و محبت به این نکته اشاره کرده است و معتقد است که علت اصلی ناسازگاری هیجانی ناکامی در ارضا کردن نیاز به عشق و محبت است. )نظریه های شخصیت، ص397(
[32] برگرفته از عنوان کتابی به همین نام، نوشته دکتر جان گری
[33] نظریه مزلو، مبحث نیاز به خودشکوفایی، نظریه های شخصیت، ص398
[34] وَنَبْلُوکُُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَۀً وَإِلَیْنََا تُرْجَعُونَ )انبیا/35(
[35] فَأَمََّّا الْإِنسَانُ إَِذَا مََا ابتَْلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَُهُ فَیَقُولُ رَبِِّّی أَکْرَمَنِ وَأَمََّّا إِذََا مََا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِِّّی أَهَانَنِ )فجر/15 و 16(
[36] وَأَجَلٍ مُّسَمًًّّى )روم/7(
[37] وَمََا أَمْرُ السَّاالسَّا َعۀِعَۀ إإِلاَّلاَّ کَلَمْحکَلَمْحِ الْبَالْبَ َصرِصَر أَوْ هُوَ أَقْرَبُ )نحل/77(
[38] إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوًعًا إِذََا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًًا )معارج/19و20(
[39] فمینیسم به انگلیسی Feminism :گسترهای از جنبشهای سیاسی، ایدئولوژیها و جنبشهای اجتماعی است که هدفی مشترک را دنبال میکنند: تعریف ،برقراری و دستیابی به سطحی از حقوق زنان که در زمینههای سیاسی، اقتصادی، شخصی و اجتماعی، با مردان برابر باشد.این هدف شامل تلاش برای برقراری فرصتهای برابر برای زنان در اشتغال و برابری حقوق مادی به ازای کار برابر با مردان میشود. اومانیسم، سکولاریسم، اصالت فرد، اصالت تجربه ،نسبّیّت گرایی، لیبرالیسم، برابری و عمل گرایی، و بی توجهی به نهاد خانواده، از جمله اصول فمینیسم به شمار می روند. )ر.ک: فمینیسم و نوع نگاه به خانواده، اسماعیل چراغی، نشریه معرفت، شماره116، 1386(
[40] فَمََن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّۀٍ خَیًْرًا یَرَهُ وَمََن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّۀٍ شَرًًّّا یَرَهُ )زلزال/8-9(
[41] وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَۀٌ عَامِلَۀٌ نَّاصِبَۀٌ) غاشیه/2و3(
[42] آیهِ 15 و 16
[43] الَّذینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئوَ َتطْمَئِنُّنُّ قُلُوبُهُُم بذکْبِذِکْرِر اللاللّهِهّ أََلاَ بذکْبِذِکْرِر اللاللّهِهّ تَطْمئََتطْمَئِنُّنُّ الْقُلُوبُ )رعد/28(
[44] یَا أَیَّتُهََا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّۀُ ارْجِعِِی إِلََى رَبِِّکِ رَاضِیَۀً مَّرْضِیۀًَّ فَادْخُلِِی فِِی عِبَاِدِی وَادْخُِلِی جَنَّتِِی )فجر/27-30(
[45] قلُْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِِن شَرِّ مََا خََلَق )فلق/1و2(
[46] وَعْدَ اللَّهِ لََا یُخْلِفُ اللهَُّ وَعْدَهُ )روم/6(
[47] وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَۀً لَّکَ عَسََى أََن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًًا مَّحْمُوًدًا) اسراء/79(
[48] هُوَ الَِّذِی أَنزَلَ السَّکِینَۀَ فِِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَاُدُوا إِیمَانًًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ )فتح/4(
[49] مصباح یزدی، محمدتقی، فلسفه اخلاق، ص 96
[50] نوع صورت ملکوتی برگرفته از سخنان آیت الله حسن زاده آملی است.
[51] یأکلون و یتمتعون کما تأکل الانعام )محمد/13(
[52] قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق و من شر غاسق اذا وقب )فلق/1-3(
[53] هوالذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم )فتح/3(
[54] الذین هم علی صلاتهم دائمون )معارج(/
[55] فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقداستمسک بالعروه الوثقی )بقره/256(
[56] ر.ک: کتاب تدبر در قرآن کریم، ج6، نوشته علی صبوحی طسوجی
[57] فرموده: یَا أَیُّهََا الَّذالَّذِینَینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إلَإِلَیهِیه الْوَسیلَالْوَ ِسیلَۀَۀَ )مائده/35( که یکی از مصادیق تطابقی آن را می توانیم در دعای توسل ببینیم: «فإنّّکم وسیلتی الی الله»
[58] اصطلاح «زندگی کردن» اشاره به همان توسل قلبی است که با لقلقه زبان کردن اذکار کاملا متفاوت است.
[59] کاشانی، کمالالدین عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، ص210
[60] نقشبندی، احمد کمشخانوی، جامع الاصول فیالاولیاء الطرق الصوفیه، ج2، صِ237
[61] قال الصادق علیه السلام: «… وَ تَمَامُ اَلشُّکَْال ُّشکْرِر قَوْلُ اَلرَّجُاَل َّرجُ ِل «اَلْحَمْدُ للِ ّلّ ههِ رَبِّ اَلْعالَمینَ»» )الکافی، جلد 2، ص 95(
[62] مستملی بخاری، ج3، ص1290؛ جیلانی، مقدسی، مرآت عشاق، ص332
[63] اموی، ص224
[64] فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ص347
[65] الصبر ثلاثۀ، صبر علی المصیبۀ و صبر علی الطاعۀ و صبر علی المعصیۀ، )بحار الانوار، ج 68، ص 77(
[66] نیازهای اصلی: 1. نیازهای فیزیولوژیکی 2. ایمنی 3. تعلق پذیری 4. محبت و احترام 5. خودشکوفایی. )نظریه های شخصیت، ص392(
[67] به نقل از خبرگزاری حوزه
[68] حسینی طهرانی، مهرتابان، ص41
[69] شمس، مرادعلی، سیری در سیره علمی و عملی علامه طباطبایی از نگاه فرزانگان
[70] آیین دلبری، مهدی صدری
[71] به گفته آدلر یکی از نظریه پردازان علم روانشناسی این افراد فقط یک درصد انسانها را تشکیل می دهند!
[72] وَإِذََا حُیِّیُْتُم بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهََا أَوْ رُدُّوهََا )نساء/86(
[73] ادْعُ إِلِِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَۀِ وَالْمَوْعِظَۀِ الْحَسَنَۀِ وَجَادِلْهُُم بِالَّتِِی هِیَ أَحْسَنُ )نحل/125(
[74] ر.ک: صبوحی، علی، تدبر در سوره مبارکه نور، ص134
[75] در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، اومانیسم به نظامی فکری و اعتقادی تعریف شده است که نیازهای بشری را مورد اهتمام قرار می دهد و راه حل آنها را به جای ایمان به خدا از طریق عقل و خرد آدمی جستجو می کند. )فرهنگ انگلیسی آکسفورد ذیل کلمۀHumanism (
[76] وسائل الشیعۀ ج 14 ص 17
[77] بحارالانوار، ج 103 ص 235
[78] نهج الفصاحه، ح621
[79] مکارم الاخلاق فی حق الزوج علی المراۀ، ص 215
[80] فرقان/68
[81] بی تفاوتی نباید باشد.
[82] بقره/156
[83] بحار ج 103 ص 247
[84] نهج الفصاحه ، حدیثِ 1147
[85] اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرمَُ الَِّذی عَلَّمَ بالْقَِبالْقَ َلمِلَم عَلَّمَ الْإنسَاْلإِنسَانَانَ مََا لَمْ یَعْلَمْ )علق/3و4و5(
[86] وَمََن یَتَّقِ اللَّهَ یَجَْعَل لَّهُ مَخْرَجًًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ َلَا یَحْتَسِبُ وَمََن یَتَوَکَّلْ عَلََى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدًْرًا )طلاق/2و3(
[87] ر.ک: سوره مبارک واقعه، الرحمن، انسان…
[88] بقره/155 تا 157
مرضیه دارابی آذرماه 98
دیدگاهتان را بنویسید