نقد و بررسی و حل تعارض ظاهری روایات با آیات قرآنی در کیفیت دعا

چکیده مقاله
در زمینه کیفیت دعا آیات و روایاتی وارد شده که به ظاهر با یکدیگر تعارض دارند. فهم درست از دین خصوصادر مسائلی که تاثیر مستقیم در سبک زندگی انسان ها دارد، نیازمند حل تعارضاتی این گونه است. ابتدا بایدروایات وارد شده مورد بررسی سندی قرار گرفته و سپس در صورت صحت سند، به دنبال راهی برای جمعمفهومی بین آیات و روایات بود و در صورت کشف تعارض ذاتی بین آیات و روایات، آیات اخذ شده و روایات کنار گذاشته خواهند شد. در این نوشتار با استفاده از منابع معتبر شیعه و سنی ابتدا صحت سندی روایات وارد شده که امر به طلب جزئیات مادی از خدا می نمایند اثبات گردیده و سپس به سه وجه، طریق جمع آنها با آیات شریفه قرآن که امر به طلب خود خدا می کنند تبیین شده است.
واژگان کلیدی: دعا، طلب خدا، دعا در قرآن، طلب جزئیات از خدا در روایات
مقدمه
منبع اصلی دسترسی ما به محتوای شریعت الهی قرآن و سنت است که بخش مهم آن احادیث رسیده از اهلبیت علیهم السلام می باشد. احادیث صحیح، مبین آیات قرآن می باشند اما در صورتی که تعارضی بین دوطرف دیده شود به طریقی باید بین آنها جمع شده یا اگر راهی برای جمع کردن آنها یافت نشد به تصریح خودراویات باید روایات معارض کنار نهاده شوند.[1]
یکی از موضوعاتی که در ظاهر، آیات و روایات مربوط به آن دچار تعارض هستند مساله کیفیت دعا به درگاه الهی است. آن طور که از آیات قرآن بر می آید دعا مخصوص طلب خود خداست نه درخواست جزئیات مادی زندگی از او، چرا که او خود را در قرآن رزّّاق معرفی نموده و روزی بندگان خویش را در همه ابعاد تضمین نموده است. آنجا که می فرماید: «لََا نَسْأَلکُنَسْأَلُکَ رِزْقًاً نحَّْنُ نَرزْقُکَُ » (طه/132) یا آیات شریفه: «ومََاَ خَلَقتْقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلََّّا لِیَعبُْدُونلِیَعْبُدُونِ * مََا أُرِیدُ مِنْهُُم مِِّّن رِّزقْرِّزْقٍ ومَََا أُرِیدُ أَنَ یُطْعِمُونِ * إِنإِنَّ اللهََّ هُوهُوَ الرزََّّاقُ ذُوُ القُْوةَِّ الْمَتِینالْمَتِینُ »
(ذاریات/56-58)و آیات مشابه آنها، کاملا مشخص می نماید که روزی دست خداست و بندگان جز اینکه با بندگی خالصانه (در دو بعد ایمان و عمل صالح) خدا را طلب نمایند وظیفه ای ندارند .از طرفی با احادیثی مواجه می شویم که بر این مطلب امر می نمایند که کوچکترین مایحتاج خودتان را از خدا طلب کنید که به یاری خدا مشروح آن را در ادامه خواهیم آورد.
براستی در این بین آنچه مورد نظر خداست کدام است؟ طلب خود خدا و واگذار کردن جزئیات به قدرت و علم و رزاقیت بی نهایت او؟ یا طلب کردن مداوم و اصرار بر خواستن کمیت ها و کیفیت های گوناگون بر خاسته از تمناهای نفسانی و آمال دور و دراز انسانی؟
ما در این نوشتار بر آنیم که در جستجوی پاسخ درست این سوال مهم و مبتلا به، با استفاده از منابع معتبر شیعه و سنی صحت روایات وارد شده در این زمینه را بررسی کرده و در آخر شیوه درست جمع بین این آیات و روایات را از نظر خواننده محترم بگذرانیم.
باشد که گامی هر چند کوچک در راستای رسیدن به بندگی ناب و خالصانه خدا در جهت یاری ثقل قرآن کریم برداشته باشیم ان شاءالله.
تبیین شواهد قرآنی
به نظر می آید مفهوم دعا از نظر فرهنگ قرآن کریم حقیقتی فراتر از این چیزی باشد که در بین انسانها مرسوماست. صرف نظر از لائیک ها و ماتریالیستها و گروه های تازه به دوران رسیده ای مانند آتئیست ها که ادعادارند اعتقادی به خدا ندارند، عموم مردم همیشه لیست بلند بالایی از نیازمندی ها و حوائج تنظیم می کنندکه بسته به اولویتی که در ذهن خود از آنها ساخته اند، جهت رفع و رجوع آنها به هر وسیله ای که بتوانند دست می آویزند. این وسائل می توانند اعم از واسطه های معنوی و مادی باشند .
حال این سوال مطرح می شود که مشکل این نوع سبک زندگی کجاست؟ مگر خدا خود در قرآن هادی اش اینگونه امر نفرموده که: «یَاَ أَیهََُّا الَّذِینَ آمَنُواْ اتقَُّواْ اللّهاللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةالْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِیِ سَبیِلِهِ لعََلَّکُمْ تفُْلِحوُنَ »
(مائده/35) ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای خدا را پیشه کنید و به سوی او وسیله طلب نمایید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید؟
آیا این وسیله ای که خدا امر به ابتغاء آن فرموده همان چیزی نیست که مردم به دنبالش هستند؟
آنچه از این آیه بر می آید این است که اصل واسطه قرار دادن بین ما و خدا امری صحیح و الهی است اما اینکه این وسیله چه خصوصیاتی باید داشته باشد باید مورد تتبع قرار گیرد چه اینکه عدم توجه به این جزئیات و فهم نادرست این گونه آیات عوض اینکه سبب تقرب باشد، باعث دوری هر چه بیشتر بنده از مولای خویش گردد.
جدا از این مطلب که باید از طریق دیگر آیات و روایات صحیح به حقیقت آن برسیم که در آینده اجمالا به آن خواهیم پرداخت، با دو آیه در قرآن مواجه هستیم که باید به دقت در مفهوم آنها تدبر نماییم تا زوایای دیگری از مساله دعا و کیفیت آن برایمان روشن گردد.
اولین آیه، آیه شریفه: «وقََالوَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِِی أسَْتَجِبْ لکَمُْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتکَبِْرُونَ عنَْ عِبَادَتِیِ سَیَدْخُلُونسَیَدْخُلُونَ
جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ »
(غافر/60) است .آنچه معمولا از محتوای این آیه در برخی تفاسیر و منابر و کتب روایی مطرح می نمایند این است که خدا امر فرموده به اینکه برای همه چیز در همه شئون نیازهای زندگی باید دعا کرد و با اصرار دست گدایی به درگاه احدیت بلند نمود! (وسائل الشیعة، ج7، ص: 34 و الکافی 2- 467- 5) و سپس به دلیل اینکه برای مخاطبان سوال ایجاد نشود که پس چرا ما دعا می کنیم و وعده خدا که استجابت حتمی است همیشه عملی نمی گردد در پی تأویل عبارت «أستجب لکم» برآمده اند که خدا هر کدام از دعاهایتان که به مصلحت بود (التبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص: 90 و مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص: 823 و تفسیر نمونه، ج20، ص: 151) یا به چیزی غیر از آن که صلاح است مستجاب می کند، )لطائف الإشارات، ج3، ص: 313 و المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، ج4، ص: 566( یا اینکه استجابت آن در آخرت است )متشابه القرآن و مختلفه، ج2، ص: 124( یا دعا شرایطی دارد که اگر آنها رعایت شود مستجاب می گردد، )تفسیر نمونه، ج1، ص: 643 و حقائق التفسیر، ص: 176( یا دعا کفاره گناهان می شود )عدة الداعى ،ص 25 و بحارالانوار، ج 93 ص 302( و یا اصلا معنای استجابت این است که شما دعا کنید تا ثواب به شما بدهم! (تفسیر جوامع الجامع، ج4، ص: 16)
آیه دیگری که به همین معنا مورد استفاده قرار می گیرد، آیه 186 سوره مبارک بقره است که می فرماید:
«وَإِذَاَ سَأَلكََ عِبَادِیِ عَنِّیِّ فَإِنِِّّی قَرِيبٌ أُجِیبُ دَعوَْةَ الداَّعِ إِذََا دعََانِ فَلْیَسْتَجِیبوُاْ لِیِ وَلیُْؤْمِنوُاْ بِیِ لعََلَّهُملَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ »
و هنگامی که بندگانم درباره من از تو سوال کردند (بگو) پس قطعا من نزدیک هستم اجابت می کنم دعوت دعوت کننده را هنگامی که مرا می خواند پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا {به حقّ و حقیقت[ راه یابند ]و به مقصد اعلی برسند}.
وقتی در الفاظ نورانی و معانی بلند این آیات توحیدی خوب بیندیشیم خواهیم فهمید که منظور از دعاکردن در این آیات آن چیزی نیست که الان به عنوان دعا در بین مردم مرسوم است بلکه منظور از آن خواستن و طلب کردن خود خدا )روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج17، ص: 44( و ایمان آوردن به او و عبادت اوست)تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق، ج2، ص: 149( نه درخواست جزئیات زندگی از او. به کلمه «أدعونی» دقت کنید! می فرماید مرا بخوانید نه از من بخواهید؛ که اگر منظور این بود باید می فرمود: ادعوا منّیّ، که آن هم ظاهرا از نظر دستوری درست نیست .سید شریف مرتضی قائل به این است که دعا اختصاص به مسألت خدای تعالی است. )نفائس التأویل، ج3، ص: 318( برخی در معنای این آیه گفته اند یعنی مرا یکتا بدانید و مرا بخوانید) .التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم )الطبرانى(، ج5، ص: 412 و الهدایة إلى بلوغ النهایة، ج10، ص: 6452) همچنین میبدی و ماوردی وجه اول در معنای این آیه را ایمان به وحدانیت خدا می دانند که استجابت آن آمرزش گناهان است .)کشف الاسرار و عدة الابرار، ج8، ص: 491 و النکت و العیون تفسیر الماوردى، ج5، ص: 163( پس تفسیر دعا در این آیه عبادت است و عبادت همان توحید است .
(الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج4، ص: 175)در آیه دوم هم به همین صورت فرموده است: « أُجیِبأُجِیبُ
… إِذََا دَعَانِ » اجابت می کنم هنگامی که مرا بخواند یعنی من را طلب کند نه اینکه از من طلب کند![2]
علاوه بر آن طی بررسی انجام شده در مفهوم دعاهای قرآنی3 در می یابیم که روح توحید و طلب خداست که خمیرمایه آن دعا را تشکیل می دهد و همه چیزهایی که از طرف اولیای الهی به عنوان طلب از خدا مطرح می شوند همه در راستای رسیدن به توحید و خود خداست نه صرفا رفع حوائج دنیوی.
پس با این حساب مشخص شد که مفهوم حقیقی دعا در قرآن کریم چیزی جز طلب خدا و ایمان آوردن به او نیست و آیه ای در قرآن که بیانگر امر خدا به طلب جزئیات زندگی از او باشد وجدان نمی گردد.
شواهد معارض روايی
مهمترین روایاتی که در این موضوع وارد شده و مورد استفاده قرار می گیرند به این شرح است:
- ففی الحدیث القدسی: «يَاَ مُوسََى سَلْنِِی کُلَّمَا تَحْتَاجُ إلِیَهِْ حَتََّّى عَلَفَ شَاتِكَ وَ مِلْحَ عَجِینِكَ».
یعنى: «اى موسى! هر چه بدان نیاز دارى از من بخواه ،حتى علف گوسفند و نمک غذایت را».
- عن النبی صلى الله علیه و آله: «لیِسَأََل أحَدکُُُم رَبَّهُ حاجتَهَُ، حَتّىّ يسَأَلَهُ المِلحَ، وحتَّىّ يسَأَلَهُ شسِعَ نَعلِهِ إذََا انقَطَعَ.»
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر یک از شما حاجتش را از پروردگارش بخواهد؛ حتّّى نمک را از او بخواهد و حتّّى بند کفشش را، هر گاه پاره شد، از او درخواست کند.
- وَ عَنِ الصَّادقِِ علیه السلام: « عَلَیْکُمْ بِِال دعَُّاءِ فَإِنَّکُمْ لََا تَتقَرََّبُونَ إلََى اللَّهِ بِمِثْلِهِ وَ لََا تَترُْکُُوا صَغِیرَةً لِصِغرَِهََا أَنْ تَدْعُوُا بِهََا فَإِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هوَُ صَاحِبُ الکِْبَارِ»
یعنى: «بر شما باد به دعا کردن که چیزى مانند آن شما را به خدا نزدیک نمىسازد، مبادا در امور کوچک دعا را ترک کنید و بگویید چیزى نیست، چون همان کس که کارهاى کوچک در دست اوست ،کارهاى بزرگ را نیز در دست دارد».
3 به عنوان نمونه به مفهوم توحیدِی این آیات در سوره مبارک بقره از زباِن حضرِت ابراِهیم علیه اِلسللام دقتِ کنیدِ:
رَبَّنََا تَقَبَّلْ منَّمِنَّاَّا إنَّإِنَّکَکَ أَنتَ السَّمیعُ الْعَلالْعَلِیمُیمُ )127( رَبَّنََا وَاجْعَلْنَا مسُْلمَیْمُسْلِمَیْنِن لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتنََا أُمَّةً مُّسْلمَةً لَّکَ وَأَرنََا مَنَاسکَنَاَ وَتُبْ عَلَیْنََآ إنَّإِنَّکَکَ أَنتَ التَّ واَّبُ الرَّحِیمُ) 128( رَبَّنََا واَبْعَثْ فِیهمِْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتاَبَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ
)129(
- قَالَ رَسُولُ اللهَِّ ص: «إِنَّ اللَّهَ أَحَبَّ شیَئْاً لِنَفْسِهِ وَ أَبْغضََهُ لخَِلْقِهِ أَبغْضََ لخَِلْقِهِ الْمسَْأَلَةَ وَ أحَبَحَبَّ لِنَفْسِهِ أَنْ يسُْأَلَ وَ لَیسَْ شیَْءٌ أحَبََّ إلَِىَ اللَّهِ عَزَّ وَ جلََّ مِنْ أَنْ يسُْأَلَ فلَََا يَسْتحَْیِِی أَحَدُکُمْ أَنْ يَسْأَلَ اللَّهَ مِنْ فضَْلِهِ وَ لوَْ شسِْعَ نَعْلٍ.»
خداوند تبارک و تعالى، صفت گدائى و دریوزگى را در برابر خود، محبوب مىشمارد و در برابر دیگران مبغوض مىدارد، اگر مردم در برابر هم دست گدائى دراز کنند، خشم و نفرت خدا را موجب مىشوند و اگر در برابر ذات مقدس او دست گدائى دراز کنند، دوستى و محبّّت او را جلب مىکنند. هیچ عبادتى به درگاه خدا بالاتر از این نیست که دست طلب بردارند و با دعا و نیایش، حاجات خود را از پیشگاه جود و کرمش مسألت نمایند. مبادا کسى از گدائى درگاه خدا شرم کند، گر چه به خاطر یک بند کفش باشد.
- عَنْ عَبْدِ اللهَّاللَّهِ بْنبْنِ سِنَانٍ قَالَ سمَعِْتُ أَبََا عَبْدِ اللَّهاللَّهِ ع یَقُوُل: «فأََکْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ فَإِنَّهُ مِفْتَاحُ کُلِّ رَحْمَةٍ وَ نجََاحُ کُلِّ حَاجةَحَاجَةٍ ووَ لََا يُنَاليُنَالُ مََا عِنْدَ اللهَّاللَّهِ عَزعَزَّ وَ جلَجَلَّ إلََِّّا بِالدعُّاَءِ ووَ إِنَّهُ لَیسَْ بَاببَابٌ يکُثَْرُ قرَعْهُُ إِلَّاَّ يوُشكُِ أَنْ يُفتْحََ لِصَاحبِِهِ.»
عبد اللََّّه بن سنان مىگوید از امام صادق ع شنیدم که فرمود: زیاد دعا کنید زیرا دعا کلید بخشش خداوند و وسیله رسیدن به هر حاجت است، نعمتها و رحمتهایى نزد پروردگار است که جز با دعا نمىتوان به آن رسید! و بدان هر در را که بکوبى عاقبت گشوده خواهد شد!
بررسی سندی روايات مطرح شده
الف( حدیث اول در 8 منبع وارد شده است:
- عدة الداعی و نجاح الساعی، ص: 134
- وسائل الشیعة، ج7، ص: 32
- الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة (کلیات حدیث قدسى)، ص: 146
- الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ج3، ص: 326
- هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة علیهم السلام، ج3، ص: 99
- بحار الأنوار، ج90، ص: 303
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص: 172
تمامی این کتب (غیر از هدایه الامه که به نقل از وسائل به بیان آن پرداخته است) این حدیث را به نقل از احمد بن فهد حلی نویسنده کتاب عده الداعی آورده اند که او که از علمای قرن هشتم و نهم می باشد در کتابش این حدیث را به گونه مرسل[3] روایت نموده است.
ب( حدیث دوم تنها در پنج منبع یافت شد:
- مکارم الأخلاق، ص: 270
- بحار الأنوار ، ج90، ص: 296
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص: 172
- إرشاد القلوب، ج1، ص 148
- سلوة الحزین، ج1، ص 19
تمام این منابع این حدیث را بدون ذکر سلسله سند به حضرت رسول صلی الله علیه و آله منتسب نموده اند.
ج( حدیث سوم در 12 منبع دیده می شود:
- الکافی، ج2، ص: 467 و ج4 ، ص20
- من لا یحضره الفقیه، ج2، ص: 70
- مناهج الأخیار فی شرح الإستبصار، ج2، ص: 121
- لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، ج6، ص: 130
- روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج3، ص: 214
- تفسیر الصافی، ج1، ص: 447
- وسائل الشیعة، ج7، ص: 32
- الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ج3، ص: 326
- تفسیر نور الثقلین، ج1، ص: 475
- ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج7، ص: 154
- تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج3، ص: 392
- مجمع البحرین، ج4، ص: 353
این حدیث در دو جا در کتاب الکافی شیخ کلینی با دو سند متفاوت ذکر شده است:
الف( أَبُُو علَیٍِّ الْأشَْعرَیُِّ عنَْ محُمَدَِّ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنعَنِ ابْنِ أَبِِی نَجْرَانجْرَانَ عَنْ سَیْفسَیْفٍ التَّمَّارِ قََا للَ سَمِعْتُ أَبََا عَبْدِ اللَّهاللَّهِ ع ب( ووَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنبْنِ یَحْیََى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسََى عَنْ عَلِیِّ بْنبْنِ الْحَکَمالْحَکَمِ عَنْ دَاودَُ بنِْ النُّعمَْانِ عَنْ إِبْراَهِیمیمَ بْنِ عُثمَْانَ عَنْ أَبِِی عَبدِْ اللهَّاللَّهِ ع قاَلَ: قَالَ رَسُُو للُ ال لهَِّ ص
اما شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه به طریق مرسل و بدون ذکر سلسله سند این حدیث را روایت می کند.
بقیه منابع به نقل از این دو کتاب این حدیث را آورده اند غیر از مجمع البحرین که تنها به کلمه «فِیِ الْحدَِِیث» اکتفا نموده و هیچ ارجاعی برای این حدیث ذکر نکرده است.
برای دستیابی به صحت سندی روایت باید راویان این سلسله به تفکیک بررسی گردند:
راویان طریق اول:
ابوعلی اشعری: از مشایخ کلینی است. در کتاب های روایی و رجالی و در اسناد روایات از وی با نامهای، ابو علی اشعری، احمد ابن ادریس قمی، احمد ابن ادریس بن احمد یاد می شود. به نظر صاحب کتاب «معجم رجال الحدیث» مراد از همه اینها احمد ابن ادریس اشعری قمی است. (معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 36)ابو العباس نجاشی می گوید: وی دانشمندی موثق و در میان علمای ما فقیه، صاحب احادیث بسیار و روایات صحیح می باشد. (اعیان الشیعه، ج 2، ص 40)
محمدبن عبدالجبار: همه تراجم نویسان اتفاق نظر دارند که او قمی بوده و به این شهر منسوب است.
(فهرست، شیخ طوسی، ص 147؛ رجال، شیخ طوسی، ص 407؛ خلاصه، ص 142 ریحانة الادب، ج 7، ص
2255؛ معجم الرجال، ج 16، ص 200؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 135) شیخ طوسی می گوید: «محمد بن عبدالجبار قمی روایتگری نامدار و موثق است.»(رجال، شیخ طوسی، ص 423 و 435 )علامه حلی هم می فرماید: «محمد بن عبدالجبار از یاران امام هادی(ع)بوده و محدثی مورد اطمینان است.» (خلاصه الاقوال، ص 142) سایر تراجم نویسان همچون محقق اردبیلی، وحید بهبهانی و عبدالله مامقانی نیز از او تجلیل کرده اند .آیت الله خوئی هم در میراث مکتوب و گرانسنگ خویش آورده است: «شماره روایاتی که این محدث ارزشمند از امامان شیعه نقل کرده و باب های مختلف حدیثی را دربر می گیرد، به 900 روایت می رسد.» )معجم الرجال، ج 16، ص 200؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 135؛ جامع الروات، ج 3، ص 135(
ابن ابی نجران: عبدالرحمن پسر ابی نجران از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهما السلام است. نجاشی درباره او می گوید: نام عبدالرحمان بن ابی نجران، عمر و پسر مسلم تمیمی است و او از کسانی است که از امام رضا علیه السلام روایت نقل کرده است و پدرش نیز از امام صادق علیه السلام روایت نقل کرده است .
عبدالرحمن مورد اطمینان است و روایتی را که نقل کرده است قابل اعتماد است او کتابها و نوشتجات فراوانی دارد . (قاموس الرجال، ج 6، ص 86، شماره 3986)
سیف التمار: سیف بن سلیمان که علمای رجال او را مشترک بین ضعیف و ثقه می دانند .امام خمینی او را ثقه دانسته و می گوید بعید نیست که روایت او صحیح باشد. (المکاسب المحرمه، ج 1، ص 76) ذهبی نیز از او به عنوان یکی از ثقات یاد می کند. (سیر اعلام النبلاء، ج5)راویان طریق دوم:
محمد بن يحیی: هر کدام از رجال شناسان که از محمد بن یحیى عطار نامى برده اند، او را به بزرگى و عظمت یاد کرده و به وثاقت و صداقت و علم و تقوا ستوده اند.
نجاشى مى نویسد: «محمد بن یحیى، ابوجعفر قمى، استاد اصحاب ما در زمان خود بود. شخصیتى مورد توجه و اعتماد، صاحب امتیاز و کثیرالحدیث بود. وى کتاب هاى زیادى تألیف کرد که «مقتل الحسین» و «النّوّادر» از جمله آنهاست. عده اى از اصحاب ما تمام کتاب هاى او را از فرزندش احمد و وى هم از پدرش براى ما نقل نموده اند». (رجال النجاشى، ص 250)
شیخ طوسى و حسن بن على ابن داود وى را از جلمه کسانى شمرده اند که از ائمه معصومین علیهمالسلام بدون واسطه روایتى نقل نکرده اند. نیز وى را از اهل قم و استاد ثقة الاسلام کلینى دانسته اند) .رجال الطوسى ،ص 495 و رجال ابن داود، ص 340(
شیخ صدوق مى گوید: «تمام روایاتى که در کتاب من لایحضره الفقیه از على بن جعفر نقل کرده ام، از پدرم رضى الله عنه، از محمد بن یحیى عطار، از عمرکى بن على بوفکى روایت کرده ام و تمام روایاتى که از عمر بن یزید روایت کرده ام از پدرم رضى الله عنه ،از محمد بن یحیى عطار، از یعقوب بن یزید، از محمد بن ابى عمیر و صفوان بن یحیى نقل نموده ام.» (من لایحضره الفقیه، ج 4، شرح ص 4، 8 و 9)
محدث نورى، صاحب کتاب مستدرک الوسائل هر کجا سندى نقل مى کند که محمد بن یحیى در آن وجوددارد و دیگر راویان آن مورد وثوق وى باشد، مى گوید: «تمام آنها از موثقین هستند و هیچ خلافى در آنها نیست.» (مستدرک الوسائل، ج 3، ص 611، 618)
یا مى گوید: «این سند در اعلى درجه صحت است» (مستدرک الوسائل ، ج 3، ص 611، 618) و یا مى گوید:
«تمام افراد این سند از بزرگان هستند که هیچ تأمّّلى در آنها نیست.» )مستدرک الوسائل، ج 3، ص 611،
)618
فقیه و فیلسوف و محدث محمدباقر حسینى، مشهور به میرداماد درباره سندى که محمد بن یحیى در آن وجود دارد و دیگر راویان آن هم مورد اطمینان وى باشند، مى گوید: «صحیح و عالى الاسناد است». وى محمد بن یحیى عطار قمى را به وثاقت و کثرت روایت و استادى محمد بن یعقوب کلینى مى ستاید. (التعلیقه على کتاب الکافى، ج 1، ص 76 و 365)
احمد بن محمد بن عیسی: از محدثان برجستة امامی در دورة قبل از محمد بن یعقوب کلینی به شمار میآید، چنانکه نجاشی )رجال نجاشی، ص338( دربارة وی تعبیر «شیخ القمیین و وجههم و فقیههم ،غیرمدافع» را بکار برده، و طوسی نیز در الفهرست او را با تعبیری نزدیک به همین مضامین ستوده است.
(الفهرست طوسی، ص25)
علی بن الحکم: علی بن الحکم الانباری ، علی بن الحکم بن الزبیر بن النخعی ، علی بن الحکم الکوفی که همه ناظر به یک نفر است و آیة الله خویی در معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 394، ذیل عنوان اول و دوم که اشاره کردم به این مطلب تصریح میکند و مفصل شواهد این ادعا را توضیح میدهد.
شیخ طوسی درباره او گفته است: علی بن الحکم الکوفی ثقة جلیل القدر، له کتاب» (فهرست الطوسی، 376263) که علامه حلی هم همین نظر را دارد .(الخلاصة للحلی، ص1493)
داود بن نعمان: کشّّی، داوود را با اوصاف خیر و فاضل ستوده(کشی، ص612) اما در دیگر کتب رجالی جز خلاصة الاقوال علامه حلی (علامة حلی، ص142) توثیق نشده است.
نجاشی پس از توثیق علی بن نعمان اعلم، برادر کوچکتر داوود، یادآور شده که داوود برتر از او بوده است(نجاشی، ص274) برخی توثیق علامة حلی را برگرفته از همین کلام نجاشی دانستهاند( .تفرشی، ج2، ص223؛ مامقانی، ج26، ص292،294)
اما برخی معتقدند سخن نجاشی دلالت بر توثیق او ندارد ،بلکه مراد از عُلُُو در عبارت نجاشی، عُلُوُ در طبقه بوده،) تفرشی، ج2، ص223؛ خویی، ج7، ص132؛ شوشتری،ج4، ص270( که ذکر آن نزد اصحاب رجال متعارف است)موحد ابطحی، ج5، ص485(. شاهد این رأی کلام نجاشی در شرح حال داوود بننعمان است که داوود را با واژه اکبر وصف کرده است که به مسنتر بودن داوود از علی اشاره دارد.( نجاشی ،ص274؛ تفرشی، ج2، ص223)
همچنین احتمال داده شده که قول علامه حلی، از توثیق کشّّی گرفته شده باشد )مامقانی، ج26، ص292( علامه حلی پس از ذکر الفاظ توثیق کلام کشّّی را آورده است (علامه حلی، ص142-143؛ شوشتری ،ج4، ص270) برخی نیز با اشاره به ضعف دو احتمال پیش، احتمال افتادگی عبارت توثیق از نسخههای متأخر رجال نجاشی را مطرح کردهاند.( جزائری، ج1، ص368؛ شوشتری، ج4، ص270)
از آنجا که علامة حلی کتابهای علی بن حکم، سعد بن عبدالله، ابن عُُقده و دیگران را که توثیقات از آنها اخذ میشده است، در دست داشته است، برخی توثیق او را حجت میدانند. مؤید این دیدگاه آن است که به هیچیک از اسناد روایاتی که داوود بن نعمان در آنها آمده قدحی وارد نشده، و ابن ابیعمیر و دیگر مشایخ ثقه از او روایت کردهاند. (موحد ابطحی، ج5، ص485)
ابراهیم بن عثمان: آیت الله خویی درباره او می گوید: برقی از أصحاب الصادق ع ،قائل است به اینکه: «أبو أیوب الخزاز، إبراهیم بن عیسی، کوفی می باشد، و به او: ابن عثمان گفته می شود». و شیخ مفید در رسالته العددیة او را جزء فقهاء و روساء سرشناسی شمرده است که از آنها حلال و حرام و فتوا و احکام گرفته می شود و طعنی بر آنها نیست و هیچ راهی برای ذم آنها وجود ندارد .و کشی نیز گفته است: « أبو أیوب کوفی ،که اسمش إبراهیم بن عیسی است ثقة است». (معجم رجال الحدیث، ج1، ص224)بنابراین می توان گفت این حدیث در طریق کلینی حدیث صحیحی می تواند باشد.
(حدیث چهارم در 9 منبع قابل پیگیری است:
- الکافی 2- 467- 6
- الأمالی (المفید ،ص: 20)
- عدة الداعی و نجاح الساعی، ص: 134
- وسائل الشیعة، ج7، ص: 32
- الفصول المهمة فی أصول الأئمة )تکملة الوسائل(، ج3، ص: 326
- الوسائل الشیعه، 7/ 32
- هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة علیهم السلام، ج-3، ص: 99
- بحار الأنوار، ج90، ص: 293
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص: 172
تنها دو طریق در سلسله راویان این روایت مشهود است. یکی سندی که در کتاب کافی به این شکل آمده
است: مُحَمدَُّ بنْبْنُ یَعقُْوبیَعْقُوبَ عَنعَنْ أَبِِی عَلیِعَلِیٍّ الأْشَْعَریِالْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمدَِّ بنِْ عَبدِْ الْجَباَّرالْجَبَّارِ عَنِ ابنْابْنِ أَبِیِ نَجرَْانَ عنَعَنْ سَیفْسَیْفٍ التَّماَّرالتَّمَّارِ قَالَ سمَِعتُْ أَباَ عَبْدِ اللَّهاللَّهِ )ع(؛
و دوم سند شیخ مفید در کتاب امالی به این طریق: قَالَ أخَبَْرَنِِی أَبُُو غاَلِبٍ الزُّرَارِ ییُ قَالَ حَدَّثَنَاَ عَبدُْ اللَّهِ بنْبْنُ مُحَمدَّمُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنََا عَبْدعَبْدُ الرَّحمَْنِ بْنبْنُ أَبِِی نجَْرَاننَجْرَانَ قَالقَالَ حَدَّثَنََا صَفوَْانانُ عَنْ سَیْفسَیْفٍ التَّمَّارِ عَنعَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهللَّهِ جَعفَْرجَعْفَرِ بْنِ مُحَمدٍَّ ع
مابقی کتب غیر از عده الداعی و نجاح الساعی که بدون ارجاع به طور مستقیم از امام صادق علیه السلام روایت کرده است، از کافی و کتاب شیخ مفید نقل می نمایند.
بررسی رجالی طرق ذکر شده:
طبق آنچه گذشت راویان طریق شیخ کلینی را که عینا مانند حدیث قبل است بررسی کردیم که ظاهرا سند معتبری است.
اما طریق شیخ مفید:
ابو غالب الزراری: احمد بن محمد، معروف به ابوغالب زراری (368-285ق) فقیه، محدّّث، متکلم، ادیب و شاعر شیعی بوده است. او از عالمان و محدّّثان بنام آل اعین و آخرین فرد مشهورِ این خاندان است. در کتب رجالی از راویان موثّّق و کثیرالرّّوایه شمرده شده است. (رکـ: امین، اعیان الشیعه، ج3، ص152؛ مدرس تبریزی ،ریحانة الادب، ج7، ص219؛ خوانساری، روضات الجنات، ج1، ص45؛ قمی، الکنی و الالقاب، ج1، ص132؛ آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعة، ج1، ص55.( شیخ مفید در شأن او گفته است: هو أحمد بن محمّّد بن محمّدّ بن سلیمان بن الحسن بن الجهم بن بکیر بن أعین أبو غالب الزرارى کان شیخ أصحابنا فی عصره و کان جلیل القدر ثقة. (الأمالی، ص: 20)
عبدالله بن محمد بن خالد: شیخ ابو جعفر، احمد بن محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن على برقى، از راویان حدیث و از فقهاى بزرگ شیعه و از یاران ائمه علیهم السلام به شمار مىآید. وی از مشایخ کلینی است و از حیث اعتبار و وثاقت در بالاترین درجات قرار دارد. بیشتر رجالیان شیعه مانند نجاشی، شیخ طوسی و علامه حلی و اهلسنت، او را توثیق کرده و عدهای نیز مانند احمد بن عیسی اشعری او را به دلیل روایت از ضعفا، ضعیف شمردهاند. (نجاشی، رجال، ص76؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص62؛ علامه حلی ،خلاصة الاقوال، ص63)
صفوان: شیخ مفید درباره او گفته است: وی از بزرگان و خواص و نزدیکان و مورد اطمینان اصحاب امام صادق )ع( است .)الارشاد، ج2، ص216( علامه حلی وی را کوفی و ثقه معرفی کرده و گفته کنیهاش ابومحمد جمال است.(خلاصة الأقوال، ص 171) و نجاشی هم وی را کوفی و ثقه می داند) .رجال النجاشی ص198(
این طریق نیز ظاهرا محکوم به صحت بوده و دلیل قاطعی که بتوان سند آن را ضعیف دانست وجود ندارد و ضعیف شمردن احمد بن محمد برقی توسط عده ای نمی تواند آن را از اعتبار بیاندازد.
ه( و اما حدیث پنجم به این شرح در کتب ذیل یافت می شود:
- الکافی، ج2، ص: 470
- فلاح السائل، ج 1، صفحه 28
- الوافی، ج9، ص 1478
- مستدرک الوسائل، ج5، ص 166
- وسائل الشیعة، ج7، ص 26
- سلوة الحزین، ج 1، ص 17
- مکارم الأخلاق، ج1، ص 269
- بحار الأنوار، ج 90، ص 295
سند این روایت در کتاب کافی به این شرح است:
الْحُسَیْنُ بْنُ محَُمَّدٍ عَنْ مُعَلََّّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الوْشَاَّءِ عَنْ عَبدِْ اللَّهاللَّهِ بْنِ سِناَنسِنَانٍ قَالَ سَمعِْتُ أَبََا عَبدِْ اللَّهِ )ع(؛ و در کتاب فلاح السائل سید ابن طاوس به طریقی دیگر این گونه روایت شده است:
رَوَاهُ اَلحُْصَیْنُ بْنُ سَِعِیِدٍ عَنِ اَلنضَّْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ ابِْنِ سِنَانٍ وَ اِبْنُ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبةََ قاَلَ سَمِعْتُ أَبََا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلا مَمُ
غیر از کتاب وافی که عینا سند کافی را ذکر می کند، وسائل و مستدرکش طریق ابن طاوس را برگزیده و مکارم الاخلاق و بحار آن را به گونه معلق5 از عبدالله بن سنان نقل می نمایند؛ در کتاب سلوه الحزین هم رفرنسی برای آن دیده نمی شود.
5 به حدیثى معلّّق گویند که از ابتداى سند آن یک راوی یا بیشتر افتاده باشد. )نهایة الدرایة، ص 188(
بررسی رجالی راویان غیر از افرادی که در احادیث قبلی بررسی گردید به این شرح است:
حسین بن محمد: اشعری قمی استاد کلینی است .در دیرینه ترین کتاب رجال شناسى شیعه درباره او چنین مى خوانیم: ابوعبدالله اشعرى قمى، صاحب منزلت و داراى چهره اى وجاهت مند است. (رجال نجاشى، ص 186) میرزا حسین نورى، که رجال شناس اخیر شیعه است، درباره او مى نگارد: بنا به اتفاق تمام عالمان شیعه، سندى که به حسین بن محمد اشعرى مى رسد صحیح است و او محدث موجه و از بزرگان استادان روایتى ثقة الاسلام کلینى مى باشد. (مستدرک الوسائل، ج 3، ص 794)
معلی بن محمد: نجاشی مینویسد : ابو الحسن معلی بن محمد البصری، مضطرب الحدیث و المذهب یعنی روایاتش مضطرب و مذهبش فاسد است.) رجال النجاشی، ص418( ابنغضایری هم درباره او چنین گفته است : روایات معلی بن محمد بصری، معروف و منکر است. از افراد ضعیف، نقل روایت میکند و میتواند به عنوان شاهد، اخذ شود.( البیان فی تفسیر القرآن، ج19، ص278) آقای خویی میفرماید که ایشان، در رجال کامل الزیارات واقع شده و توثیق عامِ کامل الزیارات را دارد .(معجم رجال الحدیث، ج3، ص107) ولی در جواب ایشان باید گفت که معلی بن محمد بصری در کتاب نجاشی تضعیف دارد و تضعیف هم مخصص عام است.
وشاء: شیخ طوسی در رجال خود گوید: حسن بن علی خزاز که به وشاء معروف است و او را ابن بنت الیاس هم میگویند، به گفته نجاشی از وجوه و بزرگان طایفه و از اصحاب حضرت امام رضا علیه السلام است. (رجال النجاشى، ص 39) علامّهّ حلّیّ نیز او را از محدّّثین ممتاز و برجسته شیعه می داند.( خلاصة الاقوال، ص 40) عبدالله بن سنان: کوفی ،ثقه و جلیلالقدر )رجال کشی، ص 350 – فهرست طوسی، ص 191 – خلاصة الاقوال، علامه حلی، ص 52( و از بزرگان اصحاب حضرت امام صادق )ع( است )رجال الطوسی، ص 225(؛ و او خازن منصور و مهدی و هادی و رشید عباسی بوده .(رجال نجاشی، ص 148 و خلاصه، حلی، ص 52) حضرت صادق (ع) درباره او فرمود:«اما انه یزید علی السن خیرا» (رجال کشی، ص 350) شاید منظور این باشد که آن چه از عمرش میگذرد بر ایمان و تقوایش افزوده میگردد. علامه مامقانی نیز او را تجلیل و توثیق مینماید. )رجال مامقانی، ج 2، ص 186، ردیف 6892(
حصین بن سعید: گویا همان حسین بن سعید اهوازی، فقیه و محدث امامی نیمه اول قرن سوم است که همراه با برادرش حسن، آثار فقهی و حدیثی مهمی تألیف کرد. نام وی در اسنادِ بیش از پنجهزار حدیث شیعه آمده است. وی از اصحاب امام رضا)ع) امام جواد)ع) و امام هادی)ع) بوده است.
عالمان رجالی چون برقی )رجال برقی، ص54، 56( و طوسی )رجال طوسی ،1415، ص355( حسینبن سعید را فردی موثق دانستهاند. وجود نام وی در اسنادِ بیش از پنجهزار حدیث موجود شیعه، نشاندهنده رتبه والای او در فقه و حدیث است)معجم رجال حدیث، ج5، ص245-265( فقها و سیرهنگاران نیز مقام او را ستودهاند .
مثلاً محقق حلی او را از فقهای معتبر شمرده و ابن ندیم وی و برادرش حسن را آگاهترین افراد عصر خود به فقه و آثار شیعه دانسته است. )الرجال، ج1، ص33(
نضر بن سويد: معروف به نضر بن سوید الصیرفی کوفی، نجاشی و شیخ طوسی او را توثیق نموده و برقی او را در زمره یاران امام کاظم علیه السلام شمرده است. )المعین علی معجم الرجال الحدیث، ص513(
ابن فضال: حسن بن علی بن فضّّال تَیمُُلی کوفی، از راویان موثق شیعه و از اصحاب خاص امام رضا)ع(، برخی وی را از اصحاب اجماع میدانند.) طوسی،اختیار معرفه الرجال، ج2، ص832-831( حسن به حضورامام کاظم)ع( نیز رسیده است. وی در ابتدا از فطحیه بود و به امامت عبدالله افطح فرزند امام صادق)ع( اعتقاد داشت. به گزارش کشی، وی در هنگام مرگ به امامت امام رضا)ع( شهادت داده است.
با وجود اعتقاد اولیهاش به فطحیه، عالمان رجالی وی را از نظر تقوا و وثاقت در نقل حدیث ستودهاند.
شیخ طوسی درباره وی میگوید: «حسن بن فضال از امام رضا )ع( نقل کرده و از نزدیکان ایشان محسوب میشد و مردی جلیل القدر، عظیم المنزله و در حدیث و روایاتش ثقه بوده است».) طوسی، الفهرست ،1417ق ،ص98(
محسن امین درباره وی گفته است: «هر چند تاریخ رجوع وی از فطحیه مورد اختلاف است ولی این از اعتبار روایات وی نمیکاهد و مجالی برای توقف در عمل به روایات وی نیست، چه آن روایاتی که در زمان فطحی بودن نقل کرده چه بعد از آن، به ویژه آن که امام عسکری)ع( امر به اعتماد بر روایات بنی فضال کرده است».
)اعیان الشیعه ،1406ق، ج5، ص208( کشی با نقل روایتی تاریخی از فضل بن شاذان درباره
میزان زهد و تقوای حسن بن فضال، وی را از راویان مورد اعتماد برمیشمارد. ) طوسی،اختیار معرفه الرجال ،ج2، ص 802-801(
علی بن عقبه: درباره این شخص اطلاعات زیادی در دسترس نیست .سه نفر با این نام در فهرست رجال حدیث مشاهده می گردد که نسبت به دو نفر از آنها شرح حال یا نظری مشاهده نشده و فقط یک نفر که ملقب به بیاع الاکسیه هست از سوی نجاشی، کوفی الاصل و ثقه اعلام شده و برقی و شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق علیه السلام دانسته اند. )المعین علی معجم الرجال الحدیث، ص513( متاسفانه چون در سند این حدیث معلوم نیست که ایشان کدام علی بن عقبه است به یقین نمی توان گفت که ثقه هست یا خیر. البته ممکن است که منظور از هر سه اسم یک نفر باشد که این هم قابل اثبات نیست.
پس اگر تضعیف نجاشی در مورد معلی بن محمد و مجهول بودن علی بن عقبه را بپذیریم این حدیث از اعتبار ساقط است اما اگر چشم پوشی نماییم شاید بشود این حدیث را در زمره احادیث حسن[4] به حساب آورد.
در کل می توان گفت که از جمع پنج روایت مطرح شده، روایت سوم و چهارم دارای سند معتبر بوده و حکم به صحت آنها داده می شود. و سه روایت دیگر به دلیل ضعف سند نمی توانند ملاک عمل قرار گیرند .اما با
توجه به شباهت معنایی آنها با دو روایت صحیح ذکر شده، می توانند مقبول[5] واقع شوند. جمع بندی
همان طور که از بررسی سندی روایات مطرح شده روشن شد، دیدیم که غیر از روایت اول و دوم که سند معتبری برایشان یافت نمی شود بقیه روایات قابل رد نیستند. پس ناگزیر باید در جستجوی راهی برای جمع بین آنها و آیات قرآن باشیم.
این مهم به چند وجه می تواند حاصل گردد:
اول اینکه قرآن چون کتاب توحید است و کلیات نظام و قوانین الهی در زمینه مبانی اعتقادی و عملی انسانها در آن مطرح شده است، گویای جزئیات در تمام مسائل نیست و باید از طریق امام معصوم علیهم السلام تبیین گردد. )ر.ک: نهج البلاغه ،خ 147، ش 15-18(
کلیات بحث دعا در قرآن این است که فقط باید خود خدا را طلب کرد نه هیچ چیز دیگر را و اگر چیزی طلب می شود حتما باید در راستای طلب خدا باشد وگرنه با مقام رضا و تسلیم محض منافات داشته و باعث تنزل مقام طالب و سالک می گردد. این مقام که بالاترین مقامی است که یک انسان می تواند به آن برسد و در قرآن از آن به مقام تسلیم )لقمان/22( و نفس مطمئنه )فجر/27-28( تعبیر شده است، افقی است که برای کمال یک انسان در نظر گرفته شده و آن چیزی است که خدا از تمام انسانها می خواهد به آن برسند و در راه رسیدن به آن جهاد نمایند.8 آن چیزی که باعث نهایت خلوص در توحید و عبودیت و سلم در درگاه الهی است سکوت در برابر اراده حتمی، حکیمانه و مشفقانه اوست.
فخر رازی روایت جالبی را در تفسیر آیه 60 سوره غافر آورده است که: روی عن رسول اللّّه صلى اللّّه علیه و سلّّم أنه قال حکایة عن رب العزة أنه قال: «من شغله ذکری عن مسألتی أعطیته أفضل ما أعطی السائلین» )شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج11، ص: 230(
خدا فرموده است: «هر کس به خاطر ذکر و یاد من نتواند از من چیزی درخواست نماید ،به او عطا خواهم کرد بهترین چیزهایی که به سوال کنندگان می دهم.»
این مستلزم آن است که ترک کردن دعا بهتر است، و این آیه نشان می دهد که ترک دعا موجب عذاب شدید است، پس چگونه باید این دو را جمع نمود؟ ما می گوییم: شکی نیست که آن هنگامی که ذهن غوطه ور در ثنای الهی است از دعا بهتر است، چرا که دعا طلب لذت است و غرق شدن در معرفت خدا بهتر از درخواست لذت صرف است، اما اگر این حال برای کسی حاصل نشد، مشغول شدن به دعا برای او بهتر است ،چون که
8 وَالَّذِینَ جَاهَ دُوُا فِینََا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنََا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحسِْنِینَ) عنکبوت/69(
دعا نشان دهنده این است که دعا کننده به عزت خدا و ذلت خودش در برابر او واقف است. )التفسیر الکبیر ،ج27، ص: 528(
اما قائدتا همه مردم نمی توانند به این درجه از ایمان نائل آیند و باید دستورات عمیق توحیدی قرآن در اندازه و ظرفیت عامه مردم از جانب پیشوایان دین تبیین شود9 تا یأس و ناامیدی از وصل الی الله در کسی با هر میزان ظرفیت وجودی ،ایجاد نگردد. لذا ائمه هدی علیهم السلام با بیان این روایات در صدد بوده اند دستوراتی در اندازه طبقه عوام مردم ارائه نمایند تا هر کس بتواند در حد توانش با رب و ملک و اله خویش رابطه داشته باشد. )ناس/1-3( پس اختلاف مطلب بین آیات و روایات، از نوع تباین نبوده و بیان کننده اختلاف بین تکالیف بین طبقه خواص و عوام است. قرآن تکلیف خواص و اولیاء الله را که نمره کامل بندگی خداست بیان نموده[6] و احادیث وظیفه عوام الناس را.
وجه دوم: شاید بتوان گفت منظور از اینکه خدا فرموده است همه چیز را از من طلب کنید این است که یعنی تمام نیازهایتان را به درگاه من آورید نه دیگران! یعنی نقطه ثقل این کلام «از من طلب کنید» است نه «همه چیز»! اگر در کلام خدا اندکی تدبر کنیم در می یابیم که این همان درس بزرگی است که خدا از ابتدا تا انتهای قرآن در صدد تفهیم آن برای بشر است. در سوره مبارک حمد از زبان بنده بیان می دارد: « إيِاَّكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكوإِيَّاكَ نَسْتَعِِین »، و این فراز از ام الکتاب چیزی نیست جز تعلیم توحید ناب و خالص به بندگان.
عبارتی که در حدیث چهارم فرموده اند نیز ناظر به همین مطلب است: « إنِإِنَّ اللهَّاللَّهَ أحََبَّ شَیْئاً لِنَفسْهِلِنَفْسِهِ ووَ أَبْغضَهَأَبْغَضَهُ لِخَلْقهِلِخَلْقِهِ أَبْغَضأَبْغَضَ لِخَلقِْ ههِ الْمَسْأَلَةلْمَسْأَلَةَ ووَ أَحَبَّ لِنَفْسهِلِنَفْسِهِ أَنأَنْ یُسْأَلَ» خدا دوست ندارد که مخلوقاتش از کسی غیر او سوال کنند. پس آیات و روایات در حقیقت یک چیز را دارند بیان می دارند و آن خلوص در بندگی و آن روی دیگر سکه آن، خلوص در مسألت است، به گونه ای که بنده حتی کوچکترین مایحتاج زندگی مادی خویش را از خدا طلب می کند و منقطع الی الله گشته است.
البته این درخواست نباید تنها از زبان انسان صادر شود، بلکه از تمام وجود او برخیزد، و زبان در این قسمت نماینده و ترجمان تمام ذرات وجود انسان و اعضا و جوارح او باشد. قلب و روح از طریق دعا پیوند نزدیک با خدا پیدا کند، و همانند قطرهاى که به اقیانوس بىپایان به پیوند اتصال معنوى با آن مبدء بزرگ قدرت مىیابد.
)تفسیر نمونه، ج1، ص: 642(
9 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنََّّا مَعَاشرَِ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّ اسَ عَلََى قَدْرِ عُقُولهِِِم. )المحاسن، ج1، ص: 195 و الکافی، ج1، ص: 23(
ابن فهد حلی ذیل این احادیث اینگونه نتیجه گیری می کند: « وقتى فهمیدى که نجات و رستگارى در گرواعتماد بر خداست، پس بدان که روى گردانى از او به طرف دیگران، همراه با بدبختى و فضاحت و موجب ذلّتّو محروم ماندن از رحمت حق خواهد بود[7]، مگر حکایت «محمد بن عجلان» را نمىدانى که در اثر مشکلاتزمان به تنگنا افتاده بود؟ از زبان خودش بشنوید که مىگوید:
در تنگدستى و مضیقه شدیدى گرفتار شدم، در آن حال رفیقى نداشتم، دین سنگینى هم بر گردنم بود و طلبکار هر لحظه در مطالبه خود اصرار مىورزید. در این حال، به سمت خانه «حسن بن زید» که در آن زمان امیر مدینه بود- رفتم چون او مرا مىشناخت، پسر خالهام محمد بن عبد اللََّّه نوه امام على بن الحسین- علیهما السّّلام- وقتى این را فهمید در راه مرا دید، دستم را گرفت و گفت: فهمیدم که چکار مىخواهى بکنى، بگو ببینم به در خانه چه کسى براى گشایش مشکلت دل بستى؟ گفتم: «حسن بن زید». گفت: اگر این کار را انجام بدهى، نیازت بر طرف نخواهد شد، بلکه باید به سوى کسى روى کنى که قدرت و توان این کار را دارد و او همان خدائى است که امید و آرزویت به درگاه او باشد، چون من از پسر عمویم امام جعفر صادق )علیه السّّلام( شنیدم و او از پدرش از پدرانش از رسول خدا )صلّىّ اللَّهَّ علیه و آله و سلّّم( نقل کرده است که فرمود:
«اوحى اللَّهَّ الى بعض أنبیائه فی بعض وحیه: و عزّتّى و جلالى لاقطّعنّ امل کلّ امل امل غیرى بالایاس، و لأکسونّّه ثوب المذلّةّ فی النّّاس، و لأبعدنّّه من فرجى و فضلى» از جمله چیزهائى که خداوند متعال بر یکى از پیامبران وحى فرستاد این بود که فرمود: به عزت و جلالم سوگند! که هر کس به غیر من دل ببندد، امیدش را مبدل به یأس مىکنم و بر تنش لباس مذلّتّ مىپوشانم و از فضل و گشایش خود، دورش مىسازم. «أ عبدی یأمل فی الشّّدائد غیرى و الشّدّائد بیدى؟! و یرجو سواى و انا الغنىّ الجواد؟! بیدى مفاتیح الابواب و هى المغلّّقة و بابى مفتوح لمن دعانى». آیا بنده من در شداید و سختیها به دیگران دل بسته است؟ در حالى که گرفتاریها همه به دست من است، آیا به دیگران امیدوار است؟ در حالى که منم آن بىنیاز بخشندهاى که کلیدهاى تمامى درهاى بسته در دست اوست، در خانه من، براى هر کس که مرا بخواند گشوده است». )آیین بندگى و نیایش )ترجمه عدة الداعی(، ص: 230(
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان همین نظر را ارائه نموده اند: «در عدة الداعى روایت کرده که رسول خدا به ابى ذر فرمود: اى اباذر مىخواهى کلماتى به تو بیاموزم که خداى عز و جل به وسیله آنها به تو سود رساند؟ ابو ذر مىگوید گفتم:
بله یا رسول اللََّّه ص فرمود: خدا را پاس دار، تا خدا پاست بدارد، خدا را در نظر بگیر، تا همه جا او را پیشرویت ببینى، در حال رفاه و خوشى به یاد او باش، تا در حال شدت بیادت باشد، و هر وقت خواستى درخواستىکنى از خدا بکن، و چون خواستى بىنیاز باشى این بىنیازى را از راه اعتماد به خدا کسب کن، پس بدان کهقلم قضا بر آنچه که تا روز قیامت خواهد شد جریان یافته، و همه را نوشته، و اگر تمامى خلائق جمع شوند تا خیرى به تو برسانند که خدا برایت ننوشته، نخواهند توانست. )عدة الداعى، ص 97 و بحارالانوار، ج 13 ص 314(
و اینکه فرمود: )و چون درخواستى داشتى از خدا بخواه، و چون خواستى بىنیاز باشى با یاد خدا بىنیازى را به دست آر …(، ارشاد است به اینکه وقتى مىخواهى درخواستى بکنى، و یا کمکى بطلبى، این سؤال و استعانت را حقیقتا بکن، و سؤال و استعانت حقیقى آن است که از خداى تعالى بشود، چون اسباب عادى که در دسترس ما هست سببیتشان همه محدود به آن مقدارى است که خدا برایشان مقدر کرده، نه آن طور که به نظر ما مىرسد، و خیال مىکنیم در مقابل خدا آنها هم سبب مستقل در تاثیرند، بلکه این اسباب تنها طریقیت و وساطت در ایصال دارند، و گرنه کار همهاش به دست خداى تعالى است.
بنا بر این بر بنده خدا واجب است که در حوائج خود متوجه به جانب عزت، و باب کبریاء شود، و هرگز به هیچ یک از اسباب ظاهرى رکون و اعتماد نکند، گو اینکه خداى تعالى چنین تقدیر کرده، که امور جز از راه اسباب به جریان نیفتد، و لیکن سبب هر چه باشد چیزى است که خدا سببش کرده.
پس کلام امام دعوت به این معنا است که بندگان خدا به اسباب اعتماد نکنند، و همه اعتمادشان بر خدایى باشد که سببیت را به اسباب داده است.» )ترجمه تفسیر المیزان، ج2، ص: 57(
البته لازم به ذکر است که چون اهل بیت علیهم السلام واسطه فیض خدا هستند و خداوند به واسطه آنها به بندگان روزی می دهد )شیخ صدوق، الفقیه، ج2، ص615( توصیه شده که هرگاه طلبی به درگاه خدا داشتید، آن را از این واسطه ها بخواهید؛ زیرا وساطت آنان در فیض کلی است و همه فیض ها از کوچک و بزرگ از طریق آنان به خلایق می رسد و طریق دیگری به سوی خدا نیست. و این پاسخ همان سوالی است که در ابتدای این نوشتار مطرح کردیم که آن وسیله ای که خدا در قرآن به طلب آن توسط مومنین امر نموده است12 چه خصوصیاتی باید داشته باشد که با روح توحیدی قرآن منافات پیدا نکند.
وجه سوم که قدری بعید به نظر می رسد نظر نویسنده جواهر السنیه در شرح حدیث اول است که می گوید:
«یعنى از من چیزى بخواه که به آنها محتاج هستى نه چیزهاى تجملى و تفننى!» )الجواهر السنیة فی الأحادیث
12 «یََا أَیُّهََا الَّ ذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ واَبْتَغُواْ إِلَیهِ الْو سَِیلَةَ وَجَاهدُِواْ فِِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُْمْ تفُْلِحُونَ » )مائده/35(
القدسیة )کلیات حدیث قدسى(، ص: 147( احتمالا منظور ایشان این است که خدا دوست ندارد بنده چیزیکه نیاز ندارد و از حد ضرورت زندگی دنیایی او خارج است را از او طلب نماید چون مصداق حب دنیا و موجبدلبستگی به دنیای زودگذری است که اگر هدف شود به شدت فریبا[8] و اتراف آور[9] است و شکستن پیمانبندگی خدا و تکذیب قیامت را نتیجه می دهد.
پس با توجه به همه آنچه گذشت نتیجه می گیریم که شکی نیست دعا جزء لاینفک طریق بندگی و راه رسیدن به خدا بوده و بنده را بدون دعا راهی به بارگاه الهی نیست. در باب «فضل الدعاء و الحث علیه» اصول کافی آمده است که امام صادق )ع( مىفرماید: «ان عند اللَّهَّ عز و جل منزلة لا تنال الا بمسالة» در نزد خداوند مقاماتى است که بدون دعا کسى به آن نمىرسد. )اصول کافى جلد 2 صفحه 338، حدیث 3(
اگر دعا در مفهوم درست خود سبک زندگی افراد شود اولین خاصیتش این است که به انسان آرامش الهی می بخشد و می تواند در تمرکز ذهن و کاهش دغدغه ها و مشغولیات فکری و روحی نقش بسزایی داشته باشد. به گفته تفسیر نمونه ،امروز جدیدترین علم یعنى روانپزشکى همان چیزهایى را تعلیم مىدهد که پیامبران تعلیم مىدادند، چرا؟ به علت اینکه پزشکان بیماری های روانى دریافتهاند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانى و تشویش و هیجان و ترس را که موجب نیم بیشترى از ناراحتیهاى ما است بر طرف مىسازد. )تفسیر نمونه، ج1، ص: 642(
آری دعا سلاح مومن و ستون دین و نور آسمانها و زمین[10] )الکافی، ج2، ص: 468( و شفای هر دردی است .
)الکافی، ج2، ص: 471( دعا سپر مومن در برابر حملات بی رحمانه شیطان و نفس برای منحرف کردن او از مسیر بندگی خداست .دعا ستونی است که اگر نباشد خیمه دین برپا نخواهد شد. دعا نوری است که روشن کننده نقشه راهی می باشد که خدا برای وصالش در قرآن ترسیم نموده است. دعا از جنس خدایی است که نور آسمانها و زمین است .هر که در طلب خدا باشد از جنس خدا می شود و عزیز به عزت او.
نه تنها کمیت بلکه در واقع کیفیت همین طلب است که باعث تفاوت بین انسانهاست. من به عنوان یک بنده چقدر طالب خدا هستم؟ آیا همه زندگی من را طلب حوائج مادی فرا گرفته، یا اگر در آستان دوست دست به دعا بر می دارم خودش را طالبم و هر آنچه او بخواهد؟ آیا لذت های زندگی من بسته به رواشدن خواسته های فراوان دنیایی است یا خاص لحظات عاشقانه اجابت خواستن های خدایی؟
چرا برخی در مواجهه با بی نهایت به کم راضی می شوند؟ چرا باید افرادی که عالم دین هستند مردم را نسبتبه امری به این مهمی که سرنوشت ابدی ایشان به آن وابسته است آگاه نسازند یا آنها را در مراحل پایینمعرفت الله نگاه دارند؟ آنچنان که برخی در تفسیر آیه شریفه سوره غافر گفته اند: «با توجه به ذیل آیه معلوممی شود آنانکه دعا کرده اند قدر متیقن این است که وارد جهنم نمی شوند!» )الدعاء اشراقاته و معطیاته ،ص31(
آیا واقعا هدف خدا از نزول این آیات این بوده است که ما وارد جهنم نشویم؟! یا اینکه هدف خدا از خلقت انسان و شأن خلیفه اللهی اش رسیدن به خود خدا بوده و خدا به همین دلیل به همه انسان ها امر فرموده
است که: « ادعْوُنِِی أَسْتَجبِْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَکْبرُِونَ عنَْ عِبَادتِِی سَیَدْخُلوُنَ جَهَنمََّ دَاخِرينَ » بخوانید مرا و اگر مرا خالصانه بخوانید مطمئن باشید که این خواسته شما را اجابت می کنم، اما بدانید کسانی که از عبادت من که همان خواستن من است[11] سرباز زنند و در طلب غیر خدا باشند و در برابر من استکبار ورزند به زودی در حالیکه خوار و زبون هستند به جهنم ظلمانی که از تکبر و غرورشان ساخته اند وارد خواهند شد .
جایی که نور نباشد ظلمت است و جایی که عزت الهی نباشد ذلت، و جایی که خدا نباشد جهنم!
به امید اینکه همه انسانها همراه با همه ذرات عالم که پیوسته تسبیح گوی خدای مقتدر بی نیاز حکیم هستند[12] در طلب وصلش هر لحظه دست به دعا باشند و حلاوت بندگی عاشقانه چنین مولایی را به جان بنوشند.
نتیجه گیری
- مفهوم حقیقی دعا همان طلب خالصانه خداست که نتیجه اش با توجه به کمیت و کیفیت دعا تقرب به او می باشد.
- با توجه به صحت سندی برخی روایات وارد شده در زمینه کیفیت دعا و طلب جزئیات از او، آنچه ظاهرا در قرآن و روایات به صورت متعارض آمده با هم منافات حقیقی ندارد و به سه وجه قابل جمع می باشد:
الف( اختلاف مطلب بین آیات و روایات، از نوع تباین نبوده و بیان کننده اختلاف بین تکالیف بین طبقه خواص و عوام است. قرآن تکلیف خواص و اولیاء الله را که نمره کامل بندگی خداست بیان نموده و احادیث وظیفه عوام الناس را.
ب( منظور از اینکه در روایات آمده همه چیز را از خدا بخواهید این است که باید نقطه توجه و اتکال شما در درخواست هایتان خدا باشد نه غیر خدا و این همان چیزی است که در آیات بیان شده است.
ج( شاید منظور این باشد که تنها ضروریات زندگی باید از خدا خواسته شود نه آن چیزهایی که سبب حب دنیا و دوری از خداست.
- دعا در مفهوم حقیقی خود که همان بندگی خالصانه و عاشقانه خداست، می تواند انسان را به آرامش و لذت حقیقی رسانده و بسیاری از معضلات، بیماری ها و دغدغه های ذهنی را از بین ببرد.
تقدير و تشکر:
با تشکر فراوان و آرزوی توفیقات روزافزون برای استاد بزرگوار آقای دکتر عابدیان که زمینه ساز این حرکت قرآنی بودند.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحديد، ناشر: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1404 ق
- ابن بابویه، محمد بن على، من لا يحضره الفقیه، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1413 ق
- ابن فهد حلى، احمد بن محمد ،عدة الداعی و نجاح الساعی، ناشر: دار الکتب الإسلامی، 1407 ق
- ابنعطیه، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزيز، ناشر: دار الکتب العلمیة ،منشورات محمد علی بیضون، لبنان- بیروت ،1422 ه. ق
- ابوالفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ناشر: آستان قدس رضوى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، ایران- مشهد مقدس، 1408 ه. ق
- اردبیلی، محمدبن علی ،جامع الرّوّاه و ازاحه الاشتباهات عن الطّرق و الاسناد، بی جا ،1380ق
- انصاریان حسین ،ترجمه قرآن کريم، سازمان دارالقرآن کریم، نشر تلاوت، تهران ، 1393ش
- آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن ،طبقات اعلام الشیعه، نشر اسماعیلیان، قم، بی تا
- برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، قم، 1371 ق، نوبت چاپ: دوم
- تسترى، سهل بن عبدالله، تفسیر التسترى، ناشر: دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، لبنان- بیروت،1423 ه. ق
- تفرشی، مصطفی بن حسین ،نقدالرجال، بی نا ،قم ،1418ق.
- جرجانى، عبدالقاهر بن عبدالرحمن، درج الدرر فى تفسیر القرآن العظیم، ناشر: دار الفکر، اردن- عمان، 1430 ه. ق
- جزائری ،عبدالنبی بن سعدالدین ،حاوی الاقوال فی معرفة الرجال، بی نا ،قم ،1418ق
- حر عاملى، محمد بن حسن، الفصول المهمة فی أصول الأئمة) تکملة الوسائل(، محمد بن حسن، ناشر: موسسه معارف اسلامى امام رضا علیة السلام، قم، 1418 ق / 1376 ش
- حر عاملى، محمد بن حسن، هداية الأمة إلى أحکام الأئمة علیهم السلام، ناشر: آستانة الرضویة المقدسة، مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد، 1414 ق
- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، آل البیت، قم، 1407ق
- حسینی بغدادی، سید محمد جواد ،المعین علی معجم رجال الحديث، مؤسسة الامام الهادی
)علیهالسلام( ،مشهد، 1415 ق
- حلی ،جعفر بن حسن ،المعتبر فی شرحالمختصر، ج 1، قم ،1364ش
- حلی، جمال الدین ،خلاصة الأقوال فی معرفة أحوال الرجال، موسسه نشر الفقاهه، قم، 1417ق
- حلی، علی بن موسی بن طاوس ،فلاح السائل و نجاح المسائل، ناشر آستان قدس رضوی، مشهد ،بی تا
- خمینی، سیدروح الله ،المکاسب المحرمه، نشر اعتماد، قم ،1416ق
- خوانساری، سیدمحمدباقر ،روضات الجنّات فی احوال العلماء و السادات، نشر مکتبه اسماعیلیان ،قم، بی تا
- خوانساری،جمال الدین، شرح غرر الحکم، دانشگاه تهران، تهران، 1366ش
- خویی، سیدابوالقاسم ،معجم رجال الحديث و تفصیل طبقات الرواه، ناشر: الثقافه الاسلامیه فی العالم، قم ،1390ق
- دیلمی ،حسن بن محمد ،ارشاد القلوب، ناشر: الشریف الرضی، تهران ،1371 ش
- ذهبی، شمس الدین ،سیر اعلام النبلاء، نشر موسسه الرساله، بیروت ،1414ق
- راوندی، قطب الدین ،سلوه الحزين معروف به الدعوات، ناشر مدرسه الامام المهدی علیه السلام، قم ،1366 ش
- زمخشرى، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عیون الأقاويل فى وجوه التأويل، ناشر: دار الکتاب العربی، لبنان- بیروت، 1407 ه. ق، نوبت چاپ: 3
- سلمى، محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ناشر: مرکز نشر دانشگاهى، ایران- تهران، 1369 ه. ش
- شوشتری، محمدتقی ،قاموس الرجال، مرکز نشر کتاب موسسه نشر اسلامی، قم ،1378ش
- صنعانى، عبدالرزاق بن همام، تفسیر القرآن العزيز المسّمّّى تفسیر عبدالرزاق، ناشر: دار المعرفة، لبنان- بیروت، 1411 ه. ق
- طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ناشر: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى، ایران- قم، 1374 ه. ش، نوبت چاپ: 5
- طبرانى، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم) الطبرانى(، ناشر: دار الکتاب الثقافی، اردن- اربد، 2008 م
- طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، مترجم: میر باقرى، ابراهیم، ناشر: فراهانى، تهران، 1365 ش، نوبت چاپ: دوم
- طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ناشر: حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت، ایران- قم،
1412 ه. ق
- طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ناشر: ناصر خسرو، ایران- تهران، 1372 ه. ش، نوبت چاپ: 3
- طریحی، فخر الدین بن محمد ،مجمع البحرين، ناشر: مرتضوى، تهران، 1375 ش، نوبت چاپ: سوم
- طلال الحسن ،الدعاء اشراقاته و معطیاته، من ابحاث السیدکمال الحیدری، نشر مشعر، تهران ،
1391
- طوسی، محمدبن حسن ،رجال الطوسی، ناشر منشورات الرضی، تهران، بی تا
- طوسى، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا
- عاملی، حسین بن عبدالصمد ،وصول الأخیار إلى أصول الأخبار، مجمع الذخائر الاسلامیة، قم،1360ش
- عاملی، سید محسن امین ،اعیان الشیعه، ناشر دارالتعارف، بیروت ،1421ق
- العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة ،تفسیر نور الثقلین، ناشر: اسماعیلیان، قم، 1415 ق، نوبت چاپ: چهارم
- علمالهدى، على بن الحسین، تفسیر الشريف المرتضى المسمى به نفائس التأويل، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، لبنان- بیروت، 1431 ه. ق
- علوى عاملى، احمد بن زین العابدین، مناهج الأخیار فی شرح الإستبصار، ناشر: مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1399 ق
- غفارى ساروى، حسین، آيین بندگى و نیايش) ترجمه عدة الداعی(، ناشر: بنیاد معارف اسلامی، قم، بی تا
- فخر رازى، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر) مفاتیح الغیب(، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، لبنان- بیروت، 1420 ه. ق، نوبت چاپ: 3
- فضلی، عبدالهادی ،اصول الحديث، موسسه ام القری للتحقیق و النشر ،بیروت ،1420ق
- فیض الاسلام، سیدعلی نقی ،ترجمه و شرح نهج البلاغه، نشر سازمان چاپ و انتشارات فقیه، تهران ،
1368ش
- فیض کاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، تفسیر الصافی، ناشر: مکتبه الصدر، تهران، 1415 ق، نوبت چاپ: دوم
- قشیرى، عبدالکریم بن هوازن، لطائف الاشارات، ناشر: الهیئة المصریة العامة للکتاب، مصر- قاهره،
2000 م
- قمی ،عباس ،الکنی و الالقاب، نشر مکتبه الصدر، تهران ،1368ش
- قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا ،تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1368 ش
- کشی ،محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، تلخیص: محمد بن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ،1348ش
- کبیر مدنی شیرازی، سید على خان بن احمد، رياض السالکین فی شرح صحیفة سّیّّد الساجدين، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى، ایران؛ قم، 1409 ق
- کلینى، محمد بن یعقوب، گزيده کافى، مترجم: بهبودى، محمد باقر، ناشر: مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، بی تا
- مامقانی، عبدالله ،تنقیح المقال فی علم الرجال، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، بی تا
- ماوردى، على بن محمد، النکت و العیون تفسیر الماوردى، ناشر: دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، لبنان- بیروت، بی تا
- مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، نوبت چاپ: دوم
- مجلسى، محمدتقى، روضة المتقین فی شرح من لا يحضره الفقیه، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، قم، 1406 ق
- مجلسى، محمدتقى، لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، ناشر: مؤسسه اسماعیلیان، قم،
1414 ق
- مدرس تبریزی، محمدعلی ،ريحانه الادب، نشر خیام، تهران ،1349ش
- مفید، محمد بن محمد، الأمالی) للمفید(، ناشر: کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق
- مکارم شیرازى، ناصر ،تفسیر نمونه، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، ایران- تهران، 1371 ه. ش، نوبت چاپ: 10
- مکى بن حموش، الهداية إلى بلوغ النهاية، ناشر: جامعة الشارقه، کلیة الدراسات العلیا و البحث العلمی، امارات- شارجه، 1429 ه. ق
- موحد ابطحی ،محمد علی، تهذيب المقال فی تنقیح الکتاب الرجال للشیخ الجلیل ابی العباس احمد بن علی النجاشی، ج5، قم ،1417
- موسوی عاملی، حسن بن هادی، نهاية الدراية، نشر المشعر، 1272 – 1354 ق
- میرداماد، محمدباقر بن محمد ،التعلیقه علی کتاب الکافی، نشر مطبعه الخیام، قم ،1403ق
- نجاشی ،احمد بن علی، فهرست مصنفی الشیعه معروف به رجال نجاشی، نشر جامعه مدرسین ،قم ،1407ق
- نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1408 ق
[1] قال رسول اللّّه صلّّى اللّّه علیه و آله: «فما وافق کتاب اللّّه فخذوه، و ما خالف کتاب اللّّه فدعوه.» )بحار الأنوار ، ج96، ص: 262(
[2] در روایات آمده است: ما معنى قولهم: « الدعاء أفضل العمل»؟ فقال: لأنه تضرع و التجاء و إظهار الفقر و الفاقة. )تفسیر التسترى، ص: 136(
[3] حدیث مرسل حدیثى است که راوی، آن را از معصوم نشنیده، لیکن بدون واسطه از وى نقل کرده باشد و یا با واسطه نقل کرده ،امّّا واسطه را فراموش کٍرده و به فراموشی تصریح نموده و یا از روى عمد یا سهو آن را نیاورده باشد و یا واسطه را با ابهام ذکر کرده باشد ،مانند تعبیر «عن رجل» یا «عََن بعض اصحابنا»؛ واسطه حذف شده یکى باشد یا بیشتر.)وصول الخیار الی اصول الاخبار، ج1، ص106 و نهایه الدرایه، ج1، ص182(
[4] حدیث حسن ،خبر متصلی است که تمام سلسله سند آن امامی مذهب و ممدوح باشند ولی تصریح به عدالت آنها نشده باشد یا بعضی ممدوح و بقیه ثقه باشند. )اصول الحدیث، ص108(
[5] حدیث مقبول حدیثى است که فقها آن را پذیرفته و به مفادش عمل کردهاند؛ خواه صحیح باشد یا حسن یا موثق و یا ضعیف. )وصول الاخیار، ص99؛ نهایة الدرایة، ص165-166(
[6] و ما بال ثلّّه من الأنبیاء )علیهم السلام( رضوا بالقضاء ولم یسلکوا طریق الدعاء. )بحارالانوار ،ج68، ص155، الحدیث: 70(
[7] حدیث مؤید این مطلب: « عَنْ أَبِِی عبَْدِ اللَّهِِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ ععَزَّ وَ جَلَّ کَرِهَ إلِْحَاحَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلََى بَعْضٍ فِِی الْمسَْأَلَةِ وَ أَحَبَّ ذلَِکَ لِنَفْسهِلِنَفْسِهِ إإِنَّنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحیُحِبُّبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ مََا عنْدَهُ.» )الکافی، ج2، ص: 475(
[8] اعْلَمُُوا أَنَّمََا الْحَِیَاةُ الدُِّنْیََِا لَعِبٌ ولََهوٌِْ وَزِینَةٌ وَ تَفَ اخُرٌ بَیْنَکُِمِْ وَتَکاَثُرٌ فِِی الْأَمْواَلِ وَالأَْوْلَِادِ کَمَثَلِ غَیْثٍِ أَعْجَبَ الکُْفَّارَ نَبَاتُهُ ثمَُّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّاًّ ثمَُّ یَکُونُ حُطاَمًاً وَفِی الْآخرَة عذََابٌ شدَیدشَدِیدٌ وَمَغْفرَوَمَغْفِرَةٌةٌ مِّنَ اللَّه وَرضْواَنٌ وَمَاَ الْحَیاَةُ الدُّنْیََا إلََّّا مَتاَعُ الْغُروُر) حدید/20(
[9] إِنَّهُمْ کَانُُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ وَکَانُوُا یُصِرُّونَ عَلََى الْحِنثِِ الْعَظِیمِِ وکََانُوُا یَقُولوُنَ أَئِذََا مِتْنََا وَکُنَّاَّ تُرَابًا وَعِظاَمًاً أَئِنََّّا لَمَبعُْوثُونَ) واقعه/45-47(
[10] به تطبیق این روایت با آیه شریفه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَات واَلْأَرضْ»)نور/35( دقت کنید!
[11] قال رسول اللّّه صلّّى اللّّه علیه و سلّّم: « الد ّعّاء هو العبادة» )مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص: 823 و درج الدرر فى تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص: 542و روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج17، ص: 44 ذیل همین آیه(
[12] (یُسَبِّحُ لِلَِّهِ مََا فِِی السَّمََا واَتِ وَمََا فِِی الْأرَْضِ الْمَلِکِ الْقُدوُّسِ الْعَزِیزِ الْحَکیِمِ) جمعه/2
استاد: آقای دکتر عابدیان
دانشجو: مرضیه دارابی
دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم دکتری علوم قرآن و حدیث دی ماه 97
دیدگاهتان را بنویسید